بلاگ شخصی مهدی قاسمی

مطالب منتخب و نوشته هایی از من

بلاگ شخصی مهدی قاسمی

مطالب منتخب و نوشته هایی از من

رمان پلیسی «کابوس سحرگاهی» نوشته فردریک دار با ترجمه عباس آگاهی در قالب چهل و چهارمین عنوان از مجموعه «نقاب» انتشارات جهان کتاب راهی بازار کتاب شد.

به گزارش خبرآنلاین، «کابوس سحرگاهی»، داستان یک تصادف اتومبیل و کشته شدن دخترکی پیشاهنگ، مجروح شدن یک جوان که به دنبال کار می‌گردد و دل باختن این جوان به دختر یک کوزه‌گر است. این دو جوان به یکدیگر می‌رسند و به همسایگی زنی میانسال درمی‌آیند که رفتاری تشویش‌آمیز دارد.

ناشر در شرح این رمان آورده است: «حادثه‌ای باعث انحراف یک کامیون از جاده و برخورد شدید آن با درخت می‌شود. فیلیپ هاروئه برای آن‌که رایگان سفر کند، کنار دست راننده نشسته است. کامیون پر از کاهوست و سه دختر پیشاهنگ جوان و شاد، سرودخوان بر روی بار نشسته‌اند. تصادف باعث مرگ یکی از دختران و شکستن کتف فیلیپ می‌شود. این تصادف ماجراهای بسیاری در پی دارد. در بیمارستان فیلیپ با دختر جوانی که با ورود ناگهانی‌اش به جاده، ناخواسته باعث این تصادف شد، آشنا می‌شود.

مادالینا دختر نیکوس خیدوس کوزه‌گر پیر یونانی است. آشنایی فیلیپ و مادالینا به دلبستگی و ازدواج می‌انجامد. اما ورود ناگهانی زنی عجیب به روستا و اقامتش در همسایگی زوج جوان، زندگی آرام آن‌ها را دچار هراس و دلهره‌ای عجیب می‌کند. مادام نولن، که زنی ثروتمند اما روان‌پریش است، به داشتن دختری تظاهر می‌کند که همواره از دیده‌ها پنهان است. او در ساختمان متروک و نیمه‌مخروبه باغی رها شده به دست علف‌های هرز اقامت می‌کند. صدای تمرین ویولن دختر مدام به گوش می‌رسد و نیز صدای بلند مادر که در خانه با او صحبت می‌کند. کشف معمای بودن یا نبودن دختری به نام ناتالیا در خانه مادام نولن، خواب راحت را از فیلیپ می‌گیرد و همسر جوانش را سخت به وحشت می‌اندازد.

سرانجام پای مادالینا هم به خانه مادام نولن باز می‌شود. پی‌جویی‌های فیلیپ گرچه عاقبت به کشف حقیقت می‌انجامد، اما در این میان حوادثی حیرت‌آور و تاسف‌بار روی می‌دهد که داستان پر از معمای «کابوس سحرگاهی» را می‌سازند.

از فردریک دار، پیش از این کتاب‌های «آسانسور» و «مرگی که حرفش را می‌زدی» با ترجمه عباس آگاهی در قالب مجموعه نقاب به چاپ رسیده است.

رمان بان جملات آغاز می شود: «آنچه می خواهم برایتان حکایت کنم، سال گذشته اتفاق افتاد ولی به نظرم می رسد داستان به خیلی سال پیش بر می گردد. اهمیت پاره ای از رخدادها موجب می‌شود فکر کنیم که اصلا برای پشت سرگذاشتن آنها به دنیا آمده ایم و وقتی به وقوع می پیوندند به نظرمان طبیعی می آید که انتظارشان را می کشیدیم؛ به عبارتی آنها را به جا می آوریم. احساس می کنم مابقی عمرمان مثل بعضی از صدف ها که به بدنه کشتی می چسبند، به آنها بستگی پیدا می کند و سپس زندگی ادامه می یابد و وقایعی که تا آن حد موجب تاثر شده بودند آهسته آهسته در خاطرات مان غرق می شوند...»

در قسمتی از رمان هم می‌خوانیم:

«خواب بدی دیدم، خوابی بسیار نامشخص، که در آن صحبت از یک کارخانه یا یک بندر بود. چرّثقیل‌های سیاه و عظیم تعدادی خانه را از زمین بلند می‌کردند. هر یک از این خانه‌ها شبیه کلاه‌فرنگی ما بود. مادالنیا، در نهایت شگفتی، پشت همه پنجره‌ها قرار داشت و از وحشت فریاد می‌کشید و مرا صدا می‌زد، ولی بازوهای غول‌آسای جرّثقیل او را به میان ابرهایی سرخ‌فام می‌کشاندند...

من به ناپدیدشدن این هزاران مادالنیا نگاه می‌کردم و غمی ناگفتنی وجودم را فرا می‌گرفت. دلم می‌خواست فریاد بکشم، ولی‌ نمی‌توانستم. می‌خواستم گریه کنم، ولی هق‌هق در گلوی خشکم گره می‌خورد و خفه‌ام می‌کرد. غرق عرق از خواب پریدم. صدای بوق ماشینی، جلوی کلاه‌فرنگی، بلند بود. بلافاصله صدای بوق را تشخیص دادم. پیژامه به تن، داغ از هیجانی که هنوز ترکم نکرده بود، جلوی پنجره دویدم. اتومبیل بزرگ سیاهرنگ جلوی خانه‌مان توقف کرده بود. مادام نولن پشت فرمان بود...»

فردریک دار متولد ۱۹۲۱ و درگذشته به سال ۲۰۰۰ است. زندگی پرماجرایش موضوع آثار متعدد شده است و مصاحبه‌های فراوان و آموزنده‌اش در سامانه‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی در اختیار دوستداران قرار دارد. فردریک دار نه‌تنها بانام اصلی خود، بلکه با استفاده از حدود بیست نام مستعار دیگر، نزدیک به ۳۰۰ رمان و داستان بلند و کوتاه، حدود ۲۰ نمایشنامه و ۱۶ اثر برای سینما به وجود آورده و به عنوان نویسنده ای پرکار در ادبیات معاصر فرانسه شناخته می شود.

این کتاب در 156 صفحه و با قیمت 8 هزار تومان منتشر شده است.

  • م. قاسمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">