بلاگ شخصی مهدی قاسمی

مطالب منتخب و نوشته هایی از من

بلاگ شخصی مهدی قاسمی

مطالب منتخب و نوشته هایی از من

۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

بهترین داستان‌های ترسناک یا داستان‌های ارواح جهان مابین سال‌های ۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰ نوشته شده. در همین سال‌ها بوده که داستان کوتاه هم به اوج خودش رسیده و ژانر ادبی شده و غول‌های داستان کوتاه جهان سر و کله‌اشان پیدا شده. مثلا ارنست همینگوی بهترین مجموعه داستان کوتاه‌هایش با عنوان «در زمان ما» را سال ۱۹۲۵ منتشر کرد، داستان‌هایی که نمونه‌هایی از شاهکارهای داستان کوتاه جهان‌ هستند. ابتدا نویسندگان این ژانر ادبی به نوشتن رمان با موضوع ارواح علاقه‌مند بودند، اما «پیتر واشنگتن» منتقد گاردین معتقد است که داستان ارواح در نهایت در قالب داستان کوتاه بوده که به کمال رسیده. به همین خاطر لیستی از ده داستان کوتاه برتر ارواح جهان برای گاردین تهیه کرده است. خیلی‌ها داستان‌های ترسناک یا ارواح را جدی نمی‌گیرند و فکر می‌کنند که این داستان‌ها فقط ترس و وحشت القا می‌کند و فایده دیگری ندارند اما «واشنگتن» معتقد است که داستان‌ ارواح ویژگی‌های دیگری هم دارد و خیلی از بهترین داستان‌های ادبی دنیا چه از جهت سبک و روایت و چه از جهت گیرایی، داستان‌های پلیسی، ترسناک و حتی داستان‌های ارواح هستند. خود من به شخصه هر وقت شدید افسرده می‌شوم، می‌روم سراغ داستان ارواح و برای من یکی که معجزه می‌کنند.


«گردش پیچ» نوشته‌ی «هنری جیمز» یکی از بهترین داستان‌های ارواح جهان است. در واقع خیلی‌ها آن را بهترین داستان ارواح تاریخ ادبیات می‌شمارند. هنری جیمز نویسنده انگلیسی است که در آمریکا به‌دنیا آمده. جیمز در شکل‌گیری مکتب رئالیسم در انگلستان نقش‌ به‌سزایی داشته و رمان‌ها و داستان‌ کوتاه‌هایش نمونه‌های نابی از ادبیات داستانی هستند. بهره‌گیری جیمز از نوع روایت، نقطه‌نظر و سبک داستان جایگاه ویژه‌ای در مکتب رئالیسم ادبیات انگلستان دارد. هنری جیمز نوولای «گردش پیچ» را در سال ۱۸۹۸ منتشر کرده است و پس از آن تا به امروز بیش از ده بار روی پرده سینما، صفحه تلویزیون و صحنه تئاتر رفته است. درباره «هنری جیمز» می‌توانید اینجا به فارسی بیشتر بخوانید و خلاصه «گردش پیچ» را می‌توانید اینجا به انگلیسی مطالعه کنید.


«دماغ» و «شنل» نوشته‌ی «نیکلای گوگول» هم از دیگر داستان‌های مهم ارواح هستند. خوشبختانه این دو داستان را «خشایار دیهیمی» عزیز در قالب کتاب «یادداشت‌های یک دیوانه» به فارسی برگردانده است. این دو داستان زیاد ترسناک نیستند اما از نظر سبک نوشتاری جایگاه خاصی در بین داستان‌های ارواح دارند. گوگول از تاثیرگذارترین نویسندگان روس است که پدر ادبیات رئالیسم مدرن روسیه نامیده می‌شود. اتفاقا داستایوسکی در ستایش «گوگول» عبارتی دارد که از عنوان داستان «شنل» در آن استفاده کرده و گفته: «همه‌ی ما [همه‌ی ما نویسندگان بزرگ روس] از زیر «شنل» گوگول بیرون آمده‌ایم. مجموعه داستان «یادداشت‌های یک دیوانه» نوشته‌ی «نیکلای گوگول» را «نشر نی» با ترجمه «خشایار دیهیمی» منتشر کرده و این داستان‌ها را می‌توانید در این مجموعه بخوانید. این دو داستان نیز به مراتب فیلم شده‌اند.


«بازدید از موزه» نوشته‌ی «ولادیمیر ناباکوف» نویسنده روس – آمریکایی داستان کوتاهی است که از زندگی خود «ناباکوف» الهام گرفته شده یعنی یک جور خودزندگی‌نامه است اما خیلی‌ از هواداران ناباکوف این موضوع را نمی‌دانند. «لولیتا»ی ناباکوف رمان مشهوری است، اما به نظر ناباکوف در نوشتن داستان‌های ارواح نیز دستی داشته و در داستان «بازدید از موزه» روح یک کشور او را تسخیر کرده است. سالشمار زندگی ناباکوف را می‌توانید اینجا بخوانید. فتح‌الله بی‌نیاز هم در اینجا نقدی بر رمان «خنده در تاریکی» ناباکوف نوشته که در «جن‌وپری» منتشر شده است. اینجا هم گفت‌وگوی صدای آمریکا با ناباکوف و اینجا ترجمه داستان «ناتاشا» نوشته‌ی ناباکوف در سایت «دیباچه» منتشر شده است.


«مرده دزد» نوشته‌ی «رابرت لوئیس استیونسون» هم از داستان کوتاه‌های خوب اروح ادبیات است. استیونسون رمان‌نویس، شاعر و مقاله‌نویس اسکاتلندی بوده که نویسندگان بی‌شماری از جمله بورخس، همینگوی، ناباکوف و کیپلینگ او را ستوده‌اند. داستان «مرده دزد» در سال ۱۸۸۴ منتشر شده است. «مرده دزد» همچنین در سال ۱۹۴۵ توسط «رابرت وایز» و با بازی «بوریس کارلوف» و «بلا لوگزی» فیلم شده‌ است. با «آر ال اسیونسون» می‌توانید اینجا به فارسی آشنا شوید. گاردین درباره داستان «مرده دزد» نوشته: «به خوبی نوشته شده و دقیقا همان چیزی است که از نویسنده‌ای همچون استیونسون انتظار داریم. داستان در اواسط قرن ۱۹ رخ می‌دهد و درباره مرده‌دزدانی است که نبش‌‌ قبر می‌کنند و برای آزمایشگاه پزشکی مدرسه وسیله فراهم می‌کنند.»


«پنجه‌ی میمون» نوشته‌ی «ویلیام ویمارک جاکوبز» داستان کوتاهی است که گاردین درباره‌اش گفته موی بدن را سیخ می‌کند و توصیه کرده که آن را نصفه‌شب نخوانید. جالب اینکه وقتی جستجو کردم، دیدم که کتاب به فارسی ترجمه شده و اینجا می‌توانید شناسنامه‌اش را ببینید. «پنجه‌ی میمون» در سال ۱۹۰۲ در انگلستان منتشر شده و در این داستان پنجه‌های میمون مرده‌ای به‌عنوان طلسم عمل می‌کنند. متن کامل انگلیسی داستان «پنجه‌ی میمون» را می‌توانید اینجا بخوانید اما همان‌طور که گاردین گفته حواس‌اتان را جمع کنید که شب آن را نخوانید و مراقب باز بودن در و پنجره‌ها باشید.


«کافیه که سوت بزنی تا بیام سراغت خانم جون» نوشته‌ی «ام.ار. جیمز» از آن داستان‌های ارواحی است که به قول گاردین باید در اتاق تاریک و سر میز شام آن را بخوانید. «ام.ار. جیمز» را با «هنری جیمز» اشتباه نگیرید. «ام. ار. جیمز» ۱ اوت سال ۱۸۶۲ در منطقه «کنت» انگلستان به‌دنیا آمده و به داستان‌های ارواح کلاسیک یا همان داستان‌های قرن نوزدهم علاقه زیادی داشته و به همان سبک هم داستان ترسناک نوشته است. نمی‌دانم که عنوان این داستان «ام.ار. جیمز» را درست ترجمه کرده‌ام یا نه، اما به هر حال متن انگلیسی آن را می‌توانید اینجا بخوانید.


«پنجره‌ی باز» نوشته‌ی «ساکی» یکی از کوتاه‌ترین داستان‌های ارواح ادبیات جهان است. «ساکی» در اصل لقب «هکتور هوگ مونرو» نویسنده انگلیسی است که او را به خاطر مهارتش در داستان‌کوتاه‌نویسی با «اُهنری» و «دوروتی پارکر» مقایسه می‌کنند. داستان «پنجره‌‌ی باز» را می‌توانید به انگلیسی اینجا بخوانید. اینجا هم می‌توانید ترجمه‌ی فارسی داستان «پنجره‌ی باز» را بخوانید. گاردین داستان «پنجره‌ی باز» ساکی را همچنین یک کمدی توصیف کرده و گفته که ارواح این داستان خیالی هستند و داستان را «یک شاهکار مینیاتور» خوانده است.


«دختر بینوا» نوشته‌ی «الیزابت تیلور» که البته با آن یکی «الیزابت تیلور» فرق داشته. این یکی نویسنده بوده و در سال ۱۹۱۲ در «برکشایر» انگلیس به‌دنیا آمده. گاردین داستان «دختر بینوا» را یکی از ا.ر.و.ت.ی.ک.ترین داستان‌های ارواح ادبیات جهان معرفی کرده است.


«کلبه‌ی شمشادپیچ» نوشته‌ی «پلهام گرنویل ودهاوس» نویسنده انگلیسی است که از دسته‌ی داستان‌های کمدی ارواح است. گاردین در همین باره می‌نویسد: «کمدی بیشتر از آن که فکرش را بکنید در داستان‌های ارواح حضور دارد.» «ودهاوس» هفتاد سال نویسندگی کرده و با موفقیت‌های زیادی هم روبرو بوده. وی همچنین قسمت زیادی از عمرش را در فرانسه و آمریکا گذرانده و در کل نویسنده کمیک محسوب می‌شود تا نویسنده داستان‌های ارواح. نویسندگان زیادی از جمله کیپلینگ، داگلاس آدامز و سلمان رشدی از داستان‌های «ودهاوس» تمجید کرده‌اند. با این همه، رد پای زیادی از این داستان در اینترنت پیدا نمی‌شود.


«آیینه» نوشته‌ی «ادیت وارتون» رمان‌نویس و طراح آمریکایی است که در سال ۱۹۳۵ منتشر شده است. این داستان کوتاه ارواح نیز از انتخاب‌های داستان‌های برتر ارواح گاردین است. «آیینه» داستان زنی است که به کارمندانش می‌گوید که با معشوقه‌ی مرده‌ی زن پیری در ارتباط است. کتاب «عمر بی‌گناهی» نوشته‌ی «وارتون» در سال ۱۹۲۰ منتشر شده و جایزه پولیتزر سال ۱۹۲۱ را نصیب این نویسنده آمریکایی کرده. «ادیت وارتون» همچنین نخستین زنی است که جایزه پولیتزر برده. وی علاوه بر انگلیسی به فرانسوی نیز داستان می‌نوشته و به زبان‌های زیادی تسلط داشته. از وارتون همچنین دو کتاب به فارسی ترجمه شده که اینجا می‌توانید شناسنامه‌اشان را بخوانید. اینجا هم مطلب کوتاهی در معرفی وارتون نوشته شده است

 

و اینجا بدلیل رابطه ی جدایی ناپذیر ادبیات و سینما(همونطور که میدونید سینما خیلی به رمان و داستان مدیونه)

رتبه دوم ترسناک‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما در اختیار «جن‌گیر» است
فیلم «درخشش»، ساخته‌ «استنلی کوبریک» عنوان ترسناک‌ترین فیلم تاریخ سینمای جهان را به خود اختصاص داد.
به گزارش ایسنا، مجله‌ی سینمایی «اینترتینمنت ویکلی» در تازه‌ترین شماره خود با نظرسنجی از منتقدین،کارگردانان و علاقه‌مندان سینما، فهرست 20 فیلم ترسناک تاریخ سینما را تهیه و منتشر کرد.
در رتبه‌ی اول این فهرست، فیلم «شاینینگ» محصول سال 1980 به کارگردانی «استنلی کوبریک» دیده می‌شود. این فیلم اقتباسی از رمان «استفن کینگ»، نویسنده انگلیسی داستان‌های دلهره‌آور و ترسناک بوده است که «جک نیکلسون» در آن ایفای نقش داشته است.
رتبه دوم ترسناک‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما در اختیار «جن‌گیر» است. این فیلم به کارگردانی «ویلیام فردکین» محصول سال 1973 است و به گفته افرادی که آن را تماشا کرده‌اند، تا ماه‌ها آنها را گرفتار خود کرده‌ است.
فیلم «قتل‌عام زنجیره‌ای تگزاس» محصول سال 1974 به کارگردانی «توپ هوپر» در رتبه‌ی سوم این فهرست قرار دارد.
«سکوت بره‌ها» ساخته‌ «جاناتان دمی» (1991) با نقش‌آفرینی «آنتونی هاپکینز» که در رتبه پنجم ایستاده است، ترسناک‌ترین فیلم دهه 90 شناخته شد.
«آرواره‌ها» محصول سال 1975 به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ»، «حلقه» ساخته «گور وربینسکی» محصول 2002، «هالووین» ساخته‌ «جان کارپتنر»(1978)، «روانی» ساخته «آلفرد هیچکاک»(1960)،
«هفت» ساخته‌ «دیوید فینچر»(1995)، «کودک رزماری» ساخته‌ «رومن پولانسکی»(1968)، «مرده‌ی شریر» ساخته «سام ریمی»(1982)، «20روز بعد» ساخته «دنی بویل»(2003) و «کری» ساخته «برایان دی پالم1976دیگر فیلم‌های ترسناک تاریخ سینما هستند.که در این فهرست قرار گرفته‌اند.

 

  • م. قاسمی

آر ال استاین نویسنده ای است که با فروش بیش از ۳۰۰ میلیون نسخه از کتاب هایش در سراسر جهان پر فروش ترین نویسنده تاریخ است. او نویسنده ی ۳۰۰ کتاب ترسناک و خنده دار مانند مجموعه داستان های ترس و لرز (Goosebumps)، مجموعه خیابان وحشت (Fear Street)، مجموعه تالار وحشت (Nightmare Room) و مجموعه ی مدرسه ی روتن (Rotten School) است.

داستان های ترسناک او در ایران نیز با استقبال بسیار کودکان رو به رو شده است. در زیر بخشی از گفت و گوی وب لاگ نویسندگان داستان های ترسناک استرالیا و بخشی از مصاحبه ی انتشارات هارپرکولین با این نویسنده را که به موضوع گفت و گوی این ماه سایت کتابک مربوط است می خوانید.

  • نخستین بار چه هنگامی بود که عطش نوشتن به جانتان افتاد؟ آیا لحظه ی خاصی وجود داشت که تصمیم گرفتید به شکل حرفه ای نوشتن را آغاز کنید؟

هنگامی که ۹ سال داشتم ماشین تایپی را در اتاق شیروانی خانه مان پیدا کردم و شروع کردم به نوشتن مجله های طنز و داستان های کوتاه. در آن زمان من واقعا دوست داشتم که یک کارتونیست بشوم،‌ اما توانایی طراحی من حتی از سگم هم کمتر بود - خیلی کمتر از آن. فکر می کنم که من از همان هنگام می دانستم که می خواهم نویسنده شوم.

  • در دوران کودکی چه چیزهایی می خواندید؟ کدام نویسندگان بیشترین تاثیر را بر نوشته های شما گذاشته اند؟

من عاشق مجله بودم. آرزوی من این بود که برای خودم یک مجله ی طنز داشته باشم که البته به آن رسیدم و به مدت ۱۰ سال یک مجله طنز منتشر می کردم. من داستان های ترسناک انتشارات EC comics را دوست داشتم. آن ها حقیقتا وحشتناک و نفرت انگیز با پایانی پیچیده و خنده دار بودند. ری بردبری یکی از نخستین نویسندگانی بودند که من کتاب هایش را خواندم. داستان های او من را به یک کتاب خوان تبدیل کرد. بعد از او من کتاب های ایزاک آسیموف، رابرت شکلی و دیگر نویسندگان کتاب های علمی تخیلی را می بلعیدم.

  • شما نویسندگی را با نوشتن داستان های خنده دار برای کودکان آغاز کردید. چه چیزی سبب شد که به نوشتن داستان های ترسناک روی بیاورید؟ و چرا رمان هایی برای کودکان و نوجوانان؟

من پیش از نوشتن داستان های ترسناک بیش از صد جوک و داستان خنده دار برای کودکان و نوجوان نوشتم. داستان های خنده دار خیلی فروش نداشتند در حالی که فروش کتاب های ترسناک بسیار بالا بود. من از این که دریافتم که کودکان به خواندن چه نوع داستان هایی تمایل دارند،‌ بسیار خوشحال شدم. من نوشتن برای کودکان را انتخاب کردم چون کودکان مخاطبانی مشتاق و علاقه مند هستند. شما باید کیلو کیلو نامه هایی که بچه ها برایم می فرستند را ببینید - پستچی از من متنفر است.

  • "خیابان ترسناک" نخستین مجموعه از داستان های ترسناکی بود که شما برای نوجوانان نوشتید. چه عواملی در موفقیت تان در نگارش این مجموعه به شما کمک کرد؟ آیا هرگر تصور چنین موفقیتی را می کردید؟

من هر سال یک داستان برای نوجوانان می نوشتم و همه ی آن ها پر فروش بودند. من فکر کردم که یک داستان در سال کافی نیست و هیچ ویراستاری هم فکر نمی کرد که  مجموعه کتاب های ترسناک برای کودکان و نوجوانان جواب بدهد. انتشارات Simon & Schuster  مایل بود که مجموعه" خیابان ترسناک" را امتحان کند. فکر می کنم آن ها با ۴ کتاب انتشار این مجموعه را آغاز کردند و این مجموعه به ۱۰۰ عنوان رسیده است .

  • از آن جا بود که مجموعه ی ترس و لرز و مجموعه ی تالار وحشت نیز وارد بازار شد. سرانجام فروش کتاب هایتان به ۳۰۰ میلیون نسخه رسید و پرفروشترین نویسنده ی کودکان تاریخ  شدید. فکر می کنید چه چیز نوشته های شما کودکان را جذب می کند؟ چه چیزی سبب شد که شما به این نتیجه برسید که کتاب های ترسناک در بازار نسل جوان موفق خواهد بود؟

من به درون آن چه کودکان واقعا می خواستند افتادم. این کاملا تصادفی بود. هیچ کسی بیشتر از  من از موفقیت این داستان ها شگفت زده نشد. من فکر می کنم کودکان به این خاطر آن ها را دوست دارند که می توانند به آنها اعتماد کنند. این داستان ها هرگز کودکان را خیلی نمی ترساند. این داستان ها پر از چیزهای خنده دار و بامزه هستند وهمه ی آن ها پایان خوشی دارند.

  • شما هنگام نوشتن داستان های ترسناک برای کودکان چه اصولی را در نظر دارید؟ آیا فهرستی از بایدها و نبایدها وجود دارد؟ آیا موضوع های گوناگونی وجود دارد که شما قادر باشید یا نباشید در مجموعه های گوناگون به آن بپردازید؟ و آیا دستورالعملی برای تغییرات قابل قبول در این بیست سال گذشته وجود دارد؟ 

اصول من به هیچ وجه تغییر نکرده است. من یک قانون دارم: داستان ها هرگز نباید خیلی واقعی باشند. کتاب ها همیشه برای کودکان دلنشین خواهند بود اگر آن ها همیشه بدانند که داستان ها فانتزی هستند.

  • گفته می شود کسانی که داستان های ترسناک می خوانند یا می نویسند همواره یک کتاب ویژه آن ها را با این نوع ادبیات آشنا می کند و آن ها را به جست و جو درباره ی این مسئله وا می دارد. نخستین کتابی که شما را با ادبیات وحشت آشنا کرد چه بود؟

باور کنید یا نه، پینوکیو داستانی بود که من را با داستان های ترسناک آشنا کرد. مادرم هر روز داستان پینوکیو را در هنگام خواب نیمروز برایم می خواند. اصل داستان پینوکیو بسیار ترسناک است. اول پینوکیو جیرجیرک را با چکش له می کند. سپس در حالی که پاهایش را بالای اجاق گذاشته خوابش می برد و پاهایش کاملا می  سوزد. من هرگز آن را فراموش نمی کنم.

  • چه چیزی مردم را به خوانده داستان های ترسناک علاقه مند می کند؟ چرا ما به عنوان یک خواننده ترسیدن را دوست داریم؟

همه از ترس سرگرم کننده لذت می برند، ‌اگر در آن زمان در محل امن باشند. خواندن کتاب ترسناک مانند سوار شدن بر ترن هوایی در شهر بازی است. هم سرگرم کننده و جالب و هم ترسناک است. اما شما می دانید که جای شما امن است.

 

  • م. قاسمی

جادو از جمله مقوله‌هایی است که در مردم‌شناسی بسیار مورد توجه دانشمندان بوده است و در جهت تبیین و تفسیر آن در جوامع مختلف انسانی مطالعات بسیاری صورت گرفته است. به نظر دانشمندان حوزه‌های مردم‌شناسی، قوم‌شناسی و فولکلور، جادو آن نیرو و قدرتی است که با استفاده از روش‌های رازآمیز و به کمک نیروهای ماورا‌ء‌الطبیعه برای نفوذ یا تغییر وقایع هستی به کار برده می‌شود. در ایران، «از ما بهتران» هستند که می‌توانند به بدن ما وارد شوند و باید آن‌ها را از خود راند.

معصومه ابراهیمی - پژوهشگر مردم‌شناسی - در گفت‌و گو با ایسنا، در این‌باره اظهار کرد: به طور کلی هر عملیات جادویی در بستری از مناسک و آیین‌های رازآمیز و با بهره‌گیری از نمادها و اوراد و دعا و رفتارهای خاص صورت می‌گیرد. جادو جزو پدیده‌های فرهنگی بسیار کهن است که با دین و اسطوره، زبان، ادبیات و مهمتر از همه با درمانگری و پزشکی ارتباط تنگاتنگ دارد.

این پژوهشگر بیان کرد: در شیوه‌ی پندار غیر اثباتی و فارغ از جریان علت و معلولی، که «لوسین لوی برول» آن را شیوه‌ی پیش- منطقی می‌نامد، نظامی از قوانین فکری حکم‌فرماست که با نظام عقلانیت کنونی متفاوت است و به شدت پدیده‌هایی مانند جادو را در خود می‌پرورد.

او بیان کرد: برخی از قوانین فکری که موجد جادوست، عبارت‌اند از قانون «سرایت» و قانون «همانندی»، که نظام تفکر جادویی را معنا می‌بخشد. برخی از نشانه‌های جادوی سرایت و همانندی را امروزه در مراسم و مناسک جن‌زدایی و دورکردن نیروهای خبیث در مناطق مختلف ایران باز می‌یابیم «پرخوانی» و مراسم «زار» از این جمله‌اند.

این استادیار دانشگاه اضافه کرد: جادو-پزشکانی که این مراسم را اجرا می‌کنند پیشینه‌ای کهن در فرهنگ ایران دارند و با نام‌های متعددی مانند «پری‌خوان»، «بابازار» و «مامازار» و «جن‌گیر» یا «بهره‌دار» شناخته می‌شوند. آن‌ها جادو-پزشکانی هستند که می‌دانند کدام دسته از «از مابهتران» به کالبد آدمی درآمده‌اند و برای بیرون راندن آن‌ها عملیات پیچیده‌ی جادویی را اجرا می‌کنند.

ابراهیمی همچنین گفت: باور به وجود دیو‌ها و شیاطین از باورهای کهن همه‌ی جوامع بشری است که مردم‌شناسان خاستگاه آن را «آنیمیسم» و اسطوره‌های متحول شده می‌دانند و آن را ردپایی مهم در مطالعه‌ی شیوه‌ی مردمان پیشین در نظر می‌گیرند. من در «کتاب دیوشناسی ایرانی» تلاش کرده‌ام با مطالعه‌ی مردم‌شناختی فرهنگ‌های شهری و روستایی پدیده‌ی دیو‌پنداری، خویش‌کاری‌های دیوها و ارتباط آن‌ها را با آیین‌ها، مناسک و اعمال جادویی را پی‌گیری کنم. در این کتاب بیشتر دیوها و هیولاهای وهمی و حوزه‌ی عملکرد جادویی آن‌ها معرفی شده‌است. این باور‌ها در ایران تا چندی پیش بسیار فراگیر بود ولی از چند دهه‌ی قبل به این سو کمتر شده یا به اشکال نوین و در کسوت پدیده‌های دیگر امتداد یافته است.

این پژوهشگر فولکلوریست بیان کرد: به هر حال، شکل سنتی‌تر باور به حلول یا پیکرگردانی دیوها و شیاطین در برخی مناسک محلی بارزتر است. از جمله آیین بادزدایی در جنوب ایران که عملیاتی جادویی برای بیرون راندن باد (به عنوان گونه‌ای از دیو ها و جن‌های شرور) از کالبد کسانی است که «مرکوب» یا «مسخر» نامیده شده و برای درمان آن‌ها اعمال جادویی متنوعی اجرا می‌شود.

او اضافه کرد: دیوها و شیاطین از راه‌های مختلفی کالبد آدمی را تسخیر می‌کنند. اما نقطه‌ی اشتراک همه‌ی آن‌ها این است که از ما بهتران معمولاً به صورت نامرئی و عمدتاً به صورت باد یا هوا در می‌آیند و در یک لحظه به داخل کالبد انسان حلول می‌کنند. از این‌رو در بسیاری از نقاط ایران و سرزمین‌های اطراف به تسخیر کالبد آدمی توسط از ما بهتران «باد زدگی» و تسخیرشدگان را «اهل هوا» می‌گویند.

ابراهیمی همچنین بیان کرد: اگرچه جادو-پزشکان با روش‌های درمانی جادویی جن‌بادهای شرور کالبد آدمی را رام یا به اصطلاح «صاف» می‌کنند اما کسی که یک‌بار توسط جن‌ها و شیاطین تسخیر شده باشد تا آخر عمر میانجی و واسطه‌ب (مدیوم) میان جن‌ها و آدمیزادگان قرار می‌گیرد. از این‌رو به افراد تسخیر شده «اهل هوا» می‌گویند. دیوها و شیاطین به محض ورود به کالبد آدمی ارتباط او را با جامعه مختل می‌کنند. افراد جن‌زده (پری‌زده) یا تسخیرشده رفتار هیستریک پیدا می‌کنند. حالت غش و صرع به آن‌ها دست می‌دهد و رفتارهای نابه‌هنجار انجام می‌دهند و گاهی حتی برخی از اعضای بدن فرد فلج می‌شود. البته ممکن است آرام و بی‌حرکت هم بماند و ساعت‌ها به گوشه‌ای خیره شود یا همچون دیوانگان فریاد بکشد و لباس از تن بدرد و به خود یا دیگران آسیب برساند. در جنوب ایران به فرد تسخیرشده «هوایی» می‌گویند.

او اظهار کرد: در میان اهالی جنوب ایران، بویژه ساکنان استان‌هایی مانند سیستان و بلوچستان، هرمزگان و بوشهر، «بادزدگی» یا «هوایی شدن» پدیده‌ی شناخته‌شده‌ای است و برای درمان آن هم مراسم ویژه‌ای با حضور درمان‌گران محلی که نقش جادو-پزشکان را ایفا می‌کنند، برگزار می‌شود. به مراسم درمان بادزدگی یا رام و مطیع کردن جن‌های درون کالبد انسان‌ها «زار» می‌گویند. زار نام یکی از شرورترین جن‌هایی است که به شکل باد یا هوا کالبد آدمی را تسخیر می‌کند.

این پژوهشگر بیان کرد: جادو-پزشکان همچون جادوگران ماهری هستند که به علت برخورداری از قدرت‌های جادویی یا به سبب تمرین و ممارست بر توانایی‌های غیر معمول، توانایی برقراری ارتباط با جهان از ما بهتران را کسب کرده‌اند. آن‌ها میان جهان انسانی و جهان فراانسانی نقش واسطه‌ای دارند.

او ادامه داد: از جمله شناخته‌شده‌ترین جادو-پزشکان به باباها یا ماماهای جنوب ایران می‌توان اشاره کرد که در درمان بادزدگی، رام و بیرون راندن جن‌های درون کالبد آدمی فعالیت می‌کنند. باباها و ماماهای جنوب معمولاً سیاه‌پوستان دورگه‌ای هستند که براساس تخصصشان در بیرون راندن جن‌های مختلف نام‌گذاری می‌شوند. مثلاً «بابانوبان» جادو-پزشکی است که در زمینه‌ی جن «نوبان» تخصص دارد.

او ادامه داد: بابازار یا مامازار ها نیز درمان‌گران کسانی هستند که کالبدشان توسط «زار» تسخیر شده است. حرفه‌ی «بابایی» و «مامایی» توارثی است و از پدر و مادر به فرزندان منتقل می‌شود. اصولاً جادو-پزشکان در هر سرزمینی از پایگاه اجتماعی والایی برخوردارند و مورد احترام و تقدس مردم قرار می‌گیرند.

این پژوهشگر مردم‌شناسی همچنین بیان کرد: شیوه‌ی درمان همه‌ی جادوپزشکان در چند اصل با هم مشترک است؛ مانند استفاده از موسیقی ممتد و یکنواخت (شامل طبل‌کوبی، ذِکرخوانی، آوازخوانی)، قربانی کردن حیوانات، برپایی سفر‌ه‌های غذا که در آن خوراکی‌های مخصوص قرار دارد، کتک زدن و یا سوزندان فرد جن‌زده، سوزندان بخورها و گیاهان خوشبو و رماننده مانند اسپند، یا دود کردن گیاهان بدبو یا مدفوع، خوراندن برخی داروها به بیماران جن‌زده که در آن‌ها حالت توهم پدید می‌آورد، رقص‌های یکنواخت، روغن‌مالی یا عطرآگین کردن بدن بیمار جن‌زده و افروختن آتش تا چند شبانه‌روز.

این هنرمند گفت: اگر از ما بهتران کالبد انسانی را تسخیر کنند، رابطه‌ای متقابل میان آن‌ها و انسان پدید می‌آید. یعنی آنچه بر جسم و روان آدمی بگذرد بر از ما بهتران نیز تأثیر می‌گذارد. بر اساس همین قانون جادویی سرایت کاهنان و جادوپزشکان گاه با کتک زدن و سوزندان فرد جن‌زده به جن درون او صدمه می‌زنند تا جن کالبد را رها کند و از آن خارج شود.

این مدرس دانشگاه گفت: کاهنان و جادو-پزشکان برای برقراری رابطه با جن‌ها معمولاً در «مراقبه» و «چله‌نشینی» به سر می‌برند. صرفاً با پشت سر گذاردن دوره‌های طولانی‌مدت تزکیة نفس و روش‌های آرامش روح و روان است که جادوپزشک توانایی مافوق بشری پیدا می‌کند و به تسخیر از ما بهتران دست می‌زند. به غیر از جادو-پزشکان، حتی مردم معمولی نیز بر این باورند که اگر در چله بنشینند یا به مجالس طولانی‌مدت ذکر و دعاخوانی بروند، می‌توانند ارواح و از ما بهتران را نزد خود احضار کنند و آنچه را می‌خواهند از آن‌ها بگیرند.

او ادامه داد: در جنوب ایران باباها و ماماها با لباس‌های یکسره سفید و چوب خیزرانی در دست شناخته می‌شوند. معمولاً به دستور بابا و ماما در تمام محله طبل کوبیده می‌شود و آن نشانه‌ی این است که جن‌بادی کسی را تسخیر کرده است و برای درمان آن قرار است مراسم زار برپا شود. محلی‌ها اصطلاحاً اجرای مراسم زار را «بازی» می‌گویند.

این پژوهشگر گفت: با شنیدن صدای طبل همه به سمت محل اجرای مراسم می‌شتابند. برخی افراد نیز لباس سفید به تن دارند. آن‌ها «اهل هوا» هستند؛ یعنی کسانی که با درمان بابا و ماما بهبود یافته‌اند. جن درون آن‌ها یا از کالبدشان خارج شده یا رام و بی‌آزار شده است. اگرچه آن‌ها بهبودی یافته‌اند اما در همه‌ی عمر ملزم به رعایت برخی قوانین و شرایط هستند. از جمله پوشیدن لباس‌های یکسره سفید و پاکیزه، شستشو و عطرآگین کردن بدن، دست نزدن به مردار، دست نزدن به ناپاکی‌هایی مانند نجاست، نیاشامیدن مسکرات و از همه مهم‌تر شرکت کردن در مراسم و «بازی‌هایی» که برای افراد جن‌زده برگزار می‌شود.

ابراهیمی بیان کرد: اگر اهل هوا شایست‌ها و ناشایست‌ها را رعایت نکنند مجدداً گرفتار و مسخّر جن‌بادها می‌شوند. از این‌رو به غیر از مردم عادی، اهل هوا نیز در اجرای مراسم زار شرکت می‌کنند. باباها و ماماها هم در چند مرحله به اجرای مراسم می‌پردازند. معمولاً در مرحله‌ی اول بیمار در حجاب و پرده نگهداشته می‌شود.

او افزود: بابازار و یا مامازار به بدن بیمار ضمادی تهیه شده از هفت گیاه بی‌خار و خاک هفت گذرگاه می‌مالد و با چوب خیزران به بدن بیمار ضربه می‌زند و آن را متبرک می‌کند. عصا و چوب خیزران در تمام مراحل اجرای مراسم در دست بابازار یا مامازار است. پس از آن انگشت شست پای بیمار با ریسمانی از موی بز بسته می‌شود تا قدرت جن‌باد کم شود. سپس با تشدید محرک‌های حسی از طریق حالت خلسه و موسیقی و رقص، کف زدن و دود کردن کندر و اسفند و آوازخوانی، او را به مرحله‌ای از خلسه می‌رسانند که از خود بی‌خود می‌شود.

این پژوهشگر همچنین گفت: در این مرحله بابازار یا مامازار با جن درون فرد رابطه برقرار می‌کنند و از او می‌خواهد که از پیکر آن فرد بیرون بیاید. معمولاً جن‌بادها خواسته‌های ریز و درشتی دارند و تا خواسته‌های آن‌ها انجام نشود «مرکب» خود را ترک نمی‌کنند. جن‌بادها معمولاً خوراکی می‌خواهند. از این‌رو در طول مراسم درمان سفره‌ای گسترده می‌شود و خوراکی‌هایی چون خرما و خون حیوان قربانی که معمولاً بز است در آن قرار داده می‌شود و در سفره‌ی گل‌های رنگارنگ، میوه‌های تازه، میوه‌ی درخت کنار، شیرینی و تخم‌مرغ می‌گذارند.

او افزود: ممکن است جن‌باد به بابا یا ماما بفهماند که قطعه‌ای طلا یا جواهر یا حتی عصای خیزران می‌خواهد. به هرحال جادوپزشک، پس از برآوردن خواسته‌های جن‌باد، با اعمال خاصی او را تسخیر می‌کند. پس از اجرای مراسم بیمار هویت جدیدی کسب می‌کند و به حلقة‌ی «اهل هوا» می‌پیوند و رعایت برخی شایست‌ها و ناشایست‌ها بر او واجب می‌شود. مراحل سه‌گانة‌ی درمان بیمار نوعی «مراسم گذار» را یادآوری می‌کند که برخی مردم‌شناسان همچون «ون‌جنپ» به آن پرداخته‌اند.

  • م. قاسمی

جنیان نیز مخلوقاتی مانند ما هستند که برای آزمایش الهی و عبودیت خلق شده اند.

«وَ مَا خَلَقْتُ الجْنَّ وَ الْانسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون؛[ذاریات/56] من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)!»

و یا اینکه هیچ چیز خارج از اجازه خداوند انجام نمی شود. و خارج از سلطنت خدا کسی نمی تواند به انسان آسیب برساند.
«وَ مَا هُم بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ؛[بقره/102] ولى هیچ گاه نمى ‏توانند بدون اجازه خداوند، به انسانى زیان برسانند.»

اما اینکه کسی توسط جن کشته شود، مطلب معتبری نیست. و یکی از خرافات جامعه جاهلیت اعراب است:

«پیش از ظهور اسلام عربان میگفتند که بعضى جن‏ها بصورت یک نیمه انسان است و در سفر و تنهائى نمودار میشود و آنرا شق میگفتند. از علقمه بن صفوان بن امیة بن محرب کتانى جد مادرى مروان حکم نقل کرده‏اند که وى شبى بطلب‏مالى که در مکه داشت برون رفته بود و به محلى رسید که تاکنون حائط حرمان نام دارد ناگهان یک شق که اوصاف آنرا نیز نقل کرده است بر او نمودار شد و ... و  این بنزد عرب مشهور است که علقمة بن صفوان را جن کشته است.»

و مواردی که در تاریخ این گونه ثبت شده است، در واقع نوعی عوام فریبی بوده است. مثل ترور سعد بن عباده، که عده ای او را مزاحم خلافت خود می دیدند و ترورش کردند و با توجه به خرافات رایج در دوران جاهلیت، قتل او را به گردن جن انداختند و مدعی شدند که اجنه او را کشته اند! در تاریخ الکامل، ماجرای بیعت نکردن سعد این گونه بیان شده است که به خوبی انگیزه قتل او، و ترس از عواقب آن روشن است:  « مردم هم از هر طرف بر بیعت ابى بکر اقبال و شتاب نمودند. سعد بن عباده بخانه خود رفت و چند روزى ماند ابو بکر هم باو پیغام داد که بیا بیعت کن زیرا مردم بیعت کرده‏اند. گفت: هرگز بخدا سوگند مگر آنکه شما را هدف کنم و هر چه در ترکش تیر داشته باشم سوى شما اندازم و سر نیزه خود را بخون شما آلوده کنم و شمشیر خود را تا نیرو داشته باشم بر شما مسلط کنم و با شما با تمام خانواده خود و هر که از من پیروى کند نبرد کنم و لو اینکه جن و انس شما را یارى کنند. من با شما بیعت نخواهم کرد تا نزد خداى خود بروم. عمر گفت: ما او را آزاد نمى‏گذاریم تا بیعت کند. بشیر بن سعد گفت: او لجاج و عناد کرده، با شما بیعت نمى‏کند تا کشته شود او هم کشته نمى‏شود مگر افراد خانواده و گروهى از قبیله او کشته شوند»

همچنین در تاریخ ابن خلدون نوشته است: . جمعى از یاران سعد فریاد زدند، که بنگرید مباد سعد را در زیر پاى بکشید. عمر گفت: بکشیدش که خدا او را بکشد. ابو بکر گفت: اى عمر تند مرو، اینجا رفق و مدارا، ما را زودتر به مقصود مى‏رساند، عمر باز ایستاد.

همین مزاحمت سعد، و هزینه قتل او سبب ترور مخفیانه او، و مقصر دانستن جن در قتلش شد:                        
و در اخبار مورخان آمده است که سعد به شام رفت و تا به هنگام مرگ آنجا بود. و به دست جن‏ها کشته شد.

  • م. قاسمی

یک پژوهشگر حوزه‌ی مردم‌شناسی می‌گوید، در باور مردم کسانی هستند که می‌توانند جن و پری و آل را تسخیر کنند، و این افراد تا آخر عمرشان از گزند این موجودات در امانند.

معصومه ابراهیمی - پژوهشگر حوزه‌ی مردم‌شناسی- در گفت‌وگو با خبرنگار بخش فرهنگ خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، اظهار کرد: در باور مردم، پری، جن‌ و سایر دیوها ‌انسان را «می‌زنند». «پری‌زده»، «پری‌گرفته» یا «پری‌دیده» اصطلاحاتی است که برای کسانی به کار می‌رود که کالبدشان توسط پری تسخیر شده است.

او افزود: هرچند روایت‌های مردمی درباره‌ی تسلط و تسخیر انسان فراوان است اما از سوی آدمی نیز تلاش‌هایی برای تسلط و تسخیر انواع دیوها و شیاطین صورت گرفته است. یعنی آدمی توانسته با تسخیر دیوها و شیاطین شرارت و زیانکاری آن‌ها را کنترل کند و آن‌ها را در خدمت خود درآورد. بنابراین ما با رابطه‌ی متقابل تسلط و تسخیر از ما بهتران نسبت به انسان و انسان نسبت به آن‌ها روبه‌رو هستیم.

ابراهیمی ادامه داد: البته ماهیت و سرشت سیال از ما بهتران فرآیند تسلط و تسخیر انسان را برای آن‌ها آسان‌تر کرده است. حال آنکه برخی از مردم با دستیابی به روش‌های جادویی و تمرکز بر توانایی‌های غیر معمول، ادعا می‌کنند که می‌توانند از ما بهتران را تسخیر و آن‌ها را مطیع کنند و به فرمان خود در آورند و از مزایای تسلط بر آن‌ها که آگاهی از اسرار غیب، قدرت پیشگویی، درمانگری و جز آن است، برخوردار شوند.

این پژوهشگر مردم‌شناسی همچنین گفت: تسخیر از ما بهتران یا توسط مردم معمولی «بهره‌داران» و به طور تصادفی صورت می‌گیرد یا توسط جادوپزشکان شامل شمن‌ها، عزایم‌خوانان، دعاگران، باباها، ماماها، پری‌خوانان، جن‌گیران، احضارکنندگان ارواح و جادوگران صورت می‌گیرد. 

  • م. قاسمی
ابوتراب خسروی، نویسنده آثاری چون «اسفارکاتبان» و «دیوان سومنات» می‌گوید هنوز روح ایرانی در ادبیات معاصر ما دمیده نشده است چون همچنان به پشتوانه عظیم ادبیات کلاسیک خود بی‌اعتنا هستیم.

الهه خسروی‌یگانه: شیخ شهاب‌الدین سهروردی، جزوه کوچک «آواز پر جبرییل» را در جواب منکری نوشت که از خواجه ابوعلی فارمدی پرسیده بود:‌ «چون است که کبودپوشان بعضی اصوات را «آواز پر جبرئیل» می‌خوانند؟» و چون پاسخ خواجه را شنیده بود، آن را «هذیانات مزخرف» خوانده بود.

داستان این کتاب،‌ داستان جوانی‌ست که شبی به خانقاه پدر وارد می‌شود. خانقاهی که دو در دارد و یک در آن به صحرا باز می‌شود. او پس از عبور از آن در به ده مرد برمی‌خورد. مردانی عجیب، که جز یک‌ تن‌شان هیچ کدام سخن نمی‌گویند و هر کدام فرزندانی دارند و آسیایی. فرزندانی که تنها با نگاه راوی به کنیزی حبشی متولد می‌شوند.

اما ابوتراب خسروی، در متن‌هایی که در کتاب جدیدش «آواز پر جبرییل» نوشته سعی کرده برداشتی داستانی از این روایت عجیب و منحصر به فرد شیخ اشراق داشته باشد. روایتی که به نوبه خود آن هم عجیب و خواندنی‌ست. درباره این کتاب با این نویسنده گفت‌وگویی کرده‌ایم که می‌خوانید:

پیش از آن که درباره کتاب «آواز پر جبرییل» صحبت کنیم، می‌خواهم از شما بپرسم که چرا برای خلق یک داستان امروزی به سراغ ادبیات کلاسیک ما رفته‌اید. معمولا این حرف را زیاد شنیده‌ایم که ادبیات کهن ما پتانسیل بسیار بالایی دارد ولی تا به امروز کارهای چشمگیر کمی در این زمینه شده است. آیا به نظر شما این پتانسیل آنقدر هست که داستان‌نویس امروزی بتواند به آن تکیه کند و بر اساس آن به خلق رمان یا داستان بپردازد؟
بله، ادبیات کلاسیک ما پتانسیل زیادی برای بازخوانی داستانی دارد. این دیگر بستگی به نوع نگاه نویسنده امروز دارد که چگونه به این مضامین بپردازد. نثر کلاسیک ما البته با موازین رمان امروزی همخوانی ندارد و دچار نقاط ضعف‌هایی‌ست.

چه نقطه ضعف‌هایی؟
مثلا عینیت‌گرا نیست. پرسپکتیو ندارد و جزئی‌نگر نیست. در حالیکه رمان جزئی‌نگر است. جزئی‌نگری در رمان و داستان جزو خصایص اولیه و شرط لازم است. این کار رمان است که جزئی‌نگری کند، ساز و کار واقعه را بپردازد و بفهمد و از آن مفهوم جدیدی استنباط کند. در نثر مکتوب ما این خصوصیات نیست، پس طبعا اگر بخواهیم از آن استفاده کنیم باید درش دخل و تصرفی انجام بدهیم که بتواند ارتباطی با زیبایی‌شناسی مکتوب ما ایجاد کند. به نظرم از آثار کلاسیک فارسی به خوبی می‌توان الهام گرفت اما این بستگی دارد به نوع نگاه نویسنده امروز و این که با چه هدفی به سراغ فلان اثر کلاسیک می‌رود.

اما این جزئی‌نگری که شما روی آن تاکید می‌کنید، در بخشی از نثر کلاسیک ما به چشم می‌خورد. مثلا در تاریخ بیهقی، این موضوع هست. و بیهقی گاهی تا آنجا پیش می‌رود که از رنگ لباس، تا حالت چهره شخصیت‌ها را ریز به ریز در داستان خود روایت می‌کند. البته اگر بخواهیم به تاریخ بیهقی نگاه داستانی داشته باشیم وگرنه که بهرحال تاریخ بیهقی صرفا روایت اتفاقات تاریخی‌ست.
بله در قسمت‌هایی از تاریخ بیهقی ما با این جزئی‌نگری روبرو هستیم. مثلا در داستان حسنک وزیر. اما این خصوصیت به عنوان یک روش در کار نوشتن لحاظ نشده است. منظور من این است که اساس رمان بر جزئی‌نگری است. وقتی زاویه دید ابداع می‌شود جزئیات واقعه بهتر بازتاب پیدا می‌کنند. زاویه دید یک دستگاه مجازی‌ست و تفاوت داستان با متون قبل از داستان در همین زاویه دید است. در تاریخ بیهقی هم آن جزئی‌نگری به معنای خاص اعمال نمی‌شود. ممکن است یک جاهایی به این مرز نزدیک شود ولی روش کلی نیست. به اعتقاد من چون بعضی وقایع برای خود بیهقی واقعه مهمی بوده او بیشتر به آن پرداخته است و به قول معروف به آن آب و تاب داده است. حرف من این است که جزئی‌نگری مبتنی‌ست بر زاویه دید. یعنی اگر متن حامل زاویه دید نباشد جزئی‌نگاری امکان‌پذیر نیست. البته منظورم از تاکید بر جزئی‌نگاری به آن شکل افراطی نیست که دیگر کسالت‌بار شود. منظورم این است که باید ساخت و کار واقعه مشخص شود که آن هم ریشه در این قضیه دارد. بهرحال در روایت مدرن جزء اهمیت پیدا می‌کند. شما نگاه کنید یک چرخه عظیم صنعتی گاهی تنها به خاطر ناکارآمدی یک مهره ناچیز از کار باز می‌ماند. اهمیت جزء در جهان مدرن بسیار بالاست و در داستان مدرن هم همین‌طور است. بنابراین ما باید از طریق داستان جزئیات واقعه را خیلی خوب بفهمیم چرا که تنها در این صورت تاثیرگذار خواهد بود.

تا به حال نویسندگان ما در دوره معاصر به نثر کلاسیک رجوع کرده‌اند، اما حاصل این رجوع، نهایتا بازسرایی همان داستان به زبان امروزی بوده. البته گاهی به بازخوانی‌های مدرن و تاثیرگذار مثل آثار هدایت یا گلشیری هم برمی‌خوریم اما بهرحال این روند، به جریانی همه‌گیر و تاثیرگذار در ادبیات بدل نشده است. چرا؟
من فکر می‌کنم ما هنوز نتوانستیم از ادبیات قدیم‌مان استفاده کنیم. یعنی ادبیات امروز را به ادبیات گذشته‌مان هنوز وصل نکرده‌ایم. امکانات بسیاری در نحوه روایت واقعه در ادبیات کلاسیک ما وجود دارد ولی ما هنوز نتوانستیم آن را در داستان امروزی به کار ببندیم. شاید چون خیلی از نویسندگان ما این ادبیات را کمتر شناخته‌اند. چرا که اگر شناخت ریشه‌ای و عمیق بود، به نحوی از این پشتوانه عظیم استفاده می‌کردیم. البته حق داشته‌اند. زمانی که داستان به جامعه ما می‌آید و انسان ایرانی با داستان و رمان آشنا می‌شود، این آشنایی از طریق ترجمه حاصل می‌گردد. ترجمه‌هایی از آثار غربی که اکثرا هم جنبه تفننی‌اش را مدنظر داشته‌اند. حالا شاید فرض بگیرید تا حدود محدودی اساتید ما نسبت به آثار منثور کلاسیک شناخت داشتند ولی این شناخت محدود نمی‌توانست جوابگو باشد. ادبیات داستاتی ما از طریق شناخت داستان غربی حاصل شده و بر اساس همان شناخت است که نویسندگان متقدم ما آثارشان را به وجود می‌آورند. به نظرم به تدریج باید این شناخت نسبی از این پشتوانه عظیم حاصل شود. در واقع اگر می‌خواهیم داستان‌نویسی مستقلی که انسان ایرانی را با این مختصات فرهنگی طرح می‌کند به وجود بیاوریم راهی نداریم جز این که این پشتوانه را بیشتر بشناسیم. متون، اجزا و عناصرشان را شناسایی کنیم و به آثار امروزمان راه بدهیم. منظورم البته این نیست که کاری کنیم که استراتژی رمان دیگر فراموش شود. باید یک نوع الهام گرفت بدون این که از ارزش‌های رمان و داستان کم شود. نوعی درهم‌آمیزی، یک نوع کار خلاقه وگرنه در غیر این صورت، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. این الزام را یک نویسنده باید ایجاد کند که از نویسنده‌های گذشته الهام بگیرد و آن را در قالب رمان امروزی به کار بندد. تنها در این صورت است که می‌توانیم داستان‌نویسی مستقلی داشته باشیم. مثل هنر قالی‌بافی، مینیاتور و ... مثلا شما به همین مینیاتور نگاه کنید. این هنر، در اصل هنری چینی است ولی ما آمده‌ایم و آن را از صافی فرهنگ خودمان گذرانده‌ایم، روح ایرانی به آن دمیده‌ایم و نتیجه چیزی شده مستقل از نگارگری چینی. طبیعی‌ است که وقتی از فرم هنری استفاده می‌شود آن فرم باید با سلیقه و سیاق نگاه نویسنده در هم آمیخته شود. این اتفاق اگر بیفتد آن وقت می‌توان ادعا کرد که ما داستان‌نویسی مستقلی داریم وگرنه از نظر تکنیک و اجرای فن داستان ادبیات غرب خیلی جلوتر از ماست و حتی اگر بخواهیم بر اساس همان شگردها داستان امروزمان را بنویسیم کاری نکرده‌ایم. تنها کپی کمرنگی از آنچه که هست انجام داده‌ایم. این اتفاق در گذشته هم افتاده. خواننده مطلع به یک اثر ایرانی نگاه کرده و با حذف اسامی که عوض شده رد اثر خارجی را زده است و فهمیده که این داستان بر اساس فلان اثر غربی نوشته شده است. تنها از طریق احیای زیبایی‌شناسی ایرانی است که رمان مستقل خلق می‌شود. همان کاری که ژاپنی‌ها کردند. آنها هم رمان می‌نویسند و اتفاقا با مختصات رمان غربی هم می‌نویسند اما زیبایی‌شناسی فرهنگ خود را در اثرشان دمیده‌اند و به اتکا همین است که زیبایی‌شناسی خود را به دنیا ارائه کرده‌اند. اگر ما موفق شدیم آن زیبایی‌شناسی فرهنگ خاص ایرانی را با مفهوم رمان در هم آمیزیم تشخصی در رمان‌مان به وجود می‌آید که متعلق به ماست نه هیچ کجای دیگر.

شما چرا از میان منابع بسیار ادبیات کلاسیک سهروردی را انتخاب کردید؟
سهروردی پر از تمثیل است و از نظر بسط روایت بسیار قابل توجه. البته هدف او بیشتر تبیین نگاه خودش است و کمتر اعتنایی به قصه‌پردازی دارد ولی تمثیل‌هایی که ایجاد می‌کند بسیار زیباست. این تمثیل‌ها اگر با متن مواجه شود گسیخته خواهد شد و بسط کامل پیدا نمی‌کند. سهروردی بسیار دشوارفهم است و درک مفاهیم فسلفی سهروردی به زعم آنهایی که کارشان فسلفه است، سخت است. من هم نه تخصصی در فسلفه دارم و نه ادعایی در این زمینه، ولی می‌توانم به عنوان یک خواننده ادبیات از تمثیل‌های او لذت ببرم و برایم الهام برانگیز باشد. پس پشت همه این قضایا شوق یک نویسنده است که مهم است. این که چقدر از این نوع حکایت‌ها و روایت‌ها لذت ببرد و تحت تاثیر قرار بگیرد. اگر این اتفاق بیفتد فرقی نمی‌کند که آدم از سعدی الهام بگیرد یا از بیهقی یا سهروردی. ادبیات مکتوب ما می‌تواند پشتوانه خوبی برای رمان امروز باشد به شرطی که نویسنده‌های ما به این کار علاقمند باشد. در صورتی که این اتفاق رخ دهد رمان ایرانی تشخص پیدا می‌کند. همان‌طور که مابین بقیه هنرهای ایرانی یک روح واحدی موجود است که ریشه در نگره‌های عرفانی، بحث وحدت وجود و ... دارد. مثلا شما وقتی به یک قالی ایرانی نگاه می‌کنید می‌بینید که نقش‌ها در حالیکه بسیار از هم متفاوتند اما در کل معنای واحدی را به شما منتقل می‌کنند. آن روح واحدی که در زیبایی‌شناسی هنرهای ایرانی موج می‌زند ــ از قالی گرفته تا منبت و خاتم و باغ‌های ایرانی و غزل ــ می‌تواند به رمان هم منتقل شود. این کار نیاز به یک تحقیق مفصلی دارد و کار یک نفر و دو نفر هم نیست. کار یک نسل است که دلایل این زیبایی‌شناسی را پیدا کند و به این راز تکثر در عین وحدت پی ببرد. اگر رمان نویس بیاید و به و این روح واحد ایرانی متصل شود آن وقت ما خودمان خواهیم بود.

در خوانش داستان‌های مجموعه «آواز پر جبرییل» اگرچه ما با داستان‌های مستقلی روبرو هستیم اما انگار همه از همان داستان واحد سهرودی منشعب شده‌اند. در کتاب سهروردی ما با سالکی روبرو هستیم که به جستجوی علم به مکانی وارد می‌شود و با آدم‌هایی برخورد می‌کند و درهای بسیاری را می‌بیند که هر کدام به سویی باز می‌شوند. در داستان‌های این مجموعه هم اگرچه راوی یک بار دانشجوست، یک بار کارمند ثبت احوال اما در نهایت آنچه که آنها را به هم متصل می‌کند، همان جست‌وجو و عطش برای باز کردن درهای مختلف و کشف دنیاهای پشت این درهاست. شما با این برداشت موافقید؟
صد در صد. مفهوم کار هنری این است که مثل یک منشور عمل کند به طوری که هر کسی از هر زاویه‌ای به آن نگاه می‌کند زیبایی آن را بفهمد و درک کند. ماهیت هنر همین است. شما یک غزل حافظ را در مقاطع مختلف بخوانید. خواهید دید که هر بار برداشتی تازه از آن دارید که نه با برداشت‌های قبلی منافات دارد نه با روح غزل. من خوشحالم که شما این برداشت را از کتاب داشته‌اید. وقتی کار خلاقه از یک نویسنده سر می‌زند ممکن است برداشت‌هایی از آن بشود که خود او به آن اشرافی ندارد. در واقع در مواجهه با اثر هنری هر کس با ظن خودش به آن نگاه می‌کند و آن را تاویل می‌کند و این ناشی از ماهیت از کار هنری می‌شود. من خیلی خوشحالم که بعضی از این داستان‌ها این تاثیر را روی شما داشته است. معمولا وقتی اثر تازه‌ای از من منتشر می‌شود من شروع می‌کنم به پرسش از آدم‌های مختلف و نمونه‌گیری. از آنها می‌پرسم که چقدر توانسته‌اند با کتاب ارتباط برقرار کنند و چه تاثیری روی آنها داشته است. نمونه‌گیری‌هایم از این کتاب تا به حال خیلی خوشایند بوده و می‌بینم که توجه عده‌ای از کتابخوان‌های حرفه‌ای و علاقمند به ادبیات به آن جلب شده است و از این بابت، فکر می‌کنم این کتاب یک موفقیت برایم محسوب می‌شود.

و آن نخ نامرئی و پیوستگی داستان‌ها به هم از کجا حاصل شده؟ از خود سهروردی؟
بله، شاید این تفکر خود سهروردی‌ست که این نخ نامرئی را بین تمام مضامینی که در کارش مورد استفاده قرار داده، کشیده است و من هم به عنوان داستان‌پرداز آن را بسط داده‌ام. این کتاب حاصل گردآمدن ده متن کوتاه است. اینها را من خودم داستان نمی دانم. بیشتر متن هستند. می‌خواستم متونی به وجود بیاورم که در عین اینکه ریشه در مفاهیم شیخ اشراق دارد، برای مخاطب امروزی جذاب هم باشد. متن به معنای اخص کلمه، این مد نظر من بوده است و در پرورش آن از قاعده مشخصی پیروی نکردم. هر طوری که آن متن ایجاب کرده آن را ایجاد کرده‌ام. در واقع تابع آن شیرین‌ زبانی شیخ بودم و عمدا اسمش را «آواز پر جبرییل» گذاشتم که قبل از هر چیزی به خواننده بگویم از این متن را الهام گرفته‌ام. امیدوارم نویسندگان جوان ما به آثار پیشین خود توجه کنند و آن را دنبال کنند و امیدوارم که آنها هم یک چیزهایی بیابند که باعث بسط و توسعه این روح ایرانی در ادبیات شود. این تلاشی است که جایش در ادبیات خالی بود با این که نویسندگان قبلی مثل تقی مدرسی یا هوشنگ گلشیری در این زمینه کارهایی انجام داده بودند و نیم نگاهی به ادبیات قدیم داشتند. «یکیلیا و تنهایی او» شروع این نگاه است یا مثلا گلشیری شیفته این نحوه نگاه و احیای آنچه که در ادبیات کلاسیک ماست بود. آل‌احمد هم مثلا در کتاب «کندوها» از آن زیبایی‌شناسی فولکلوریک استفاده کرده یا حتی خود هدایت در «بوف کور» از این جنبه‌ها سود برده است. اما استفاده از این قضایا بدل به یک جریان بالنده در ادبیات ما نشده و نمی‌دانم چرا این اتفاق نیفتاده است. در حالی که ما برای اینکه هویت خود را بهتر بشناسیم باید این مرزهای فرهنگی که به نظرم از مرزهای جغرافیایی و سیاسی بسیار مهم‌تر است را بفهمیم و درک کنیم. من بارها گفته‌ام زبان میهن اصلی ماست. هر جا که برویم زبان‌مان را مثل کوله‌باری با خود می‌بریم و تا زمانی که با آن فکر می‌کنیم ساکن همین مرز و بومیم. زمانی که فراموشش کنیم دیگر از این آب و خاک هجرت کرده‌ایم. من اصرار دارم که روی این زمینه کار کنم. در واقع علاقه شخصی من است و امیدوارم این علاقه شخصی توسعه پیدا کند و دیگرانی هم پیدا شوند که به این کار بپردازند.

یعنی روند الهام گرفتن از ادبیات کهن را ادامه خواهید داد؟
هر جا که جذب شوم این کار را می‌کنم کما اینکه تا به حال هم چنین بوده است. درک این موضوع اساس کار من است. اگر به مضامینی بربخورم مرا جذب کند، و ببینم می‌شود آن را بسط و توسعه بدهم، حتما این کار را خواهم کرد به شرط آن که توجه مرا به خود جلب کند. چون من تا از چیزی لذت نبرم و به قول جوان‌ها با آن حال نکنم، دنبال آن نمی‌روم. اصلا هم اصراری ندارم که به زور کار نوشتن را ادامه دهم. چون نوشتن کار بسیار دشواری‌ست که اگر ذوقی نباشد آدم را مستهلک می‌کند. خلق‌الساعه نیست که دست به قلم ببری داستان خلق شود. به قول فاکنر نیازمند عرق‌ریزی روح و خلجان احساس است. اگر این علاقمند و ذوق نباشد هیچ وقت سراغ کاری نمی‌روم. 

  • م. قاسمی
رمان پلیسی «کابوس سحرگاهی» نوشته فردریک دار با ترجمه عباس آگاهی در قالب چهل و چهارمین عنوان از مجموعه «نقاب» انتشارات جهان کتاب راهی بازار کتاب شد.

به گزارش خبرآنلاین، «کابوس سحرگاهی»، داستان یک تصادف اتومبیل و کشته شدن دخترکی پیشاهنگ، مجروح شدن یک جوان که به دنبال کار می‌گردد و دل باختن این جوان به دختر یک کوزه‌گر است. این دو جوان به یکدیگر می‌رسند و به همسایگی زنی میانسال درمی‌آیند که رفتاری تشویش‌آمیز دارد.

ناشر در شرح این رمان آورده است: «حادثه‌ای باعث انحراف یک کامیون از جاده و برخورد شدید آن با درخت می‌شود. فیلیپ هاروئه برای آن‌که رایگان سفر کند، کنار دست راننده نشسته است. کامیون پر از کاهوست و سه دختر پیشاهنگ جوان و شاد، سرودخوان بر روی بار نشسته‌اند. تصادف باعث مرگ یکی از دختران و شکستن کتف فیلیپ می‌شود. این تصادف ماجراهای بسیاری در پی دارد. در بیمارستان فیلیپ با دختر جوانی که با ورود ناگهانی‌اش به جاده، ناخواسته باعث این تصادف شد، آشنا می‌شود.

مادالینا دختر نیکوس خیدوس کوزه‌گر پیر یونانی است. آشنایی فیلیپ و مادالینا به دلبستگی و ازدواج می‌انجامد. اما ورود ناگهانی زنی عجیب به روستا و اقامتش در همسایگی زوج جوان، زندگی آرام آن‌ها را دچار هراس و دلهره‌ای عجیب می‌کند. مادام نولن، که زنی ثروتمند اما روان‌پریش است، به داشتن دختری تظاهر می‌کند که همواره از دیده‌ها پنهان است. او در ساختمان متروک و نیمه‌مخروبه باغی رها شده به دست علف‌های هرز اقامت می‌کند. صدای تمرین ویولن دختر مدام به گوش می‌رسد و نیز صدای بلند مادر که در خانه با او صحبت می‌کند. کشف معمای بودن یا نبودن دختری به نام ناتالیا در خانه مادام نولن، خواب راحت را از فیلیپ می‌گیرد و همسر جوانش را سخت به وحشت می‌اندازد.

سرانجام پای مادالینا هم به خانه مادام نولن باز می‌شود. پی‌جویی‌های فیلیپ گرچه عاقبت به کشف حقیقت می‌انجامد، اما در این میان حوادثی حیرت‌آور و تاسف‌بار روی می‌دهد که داستان پر از معمای «کابوس سحرگاهی» را می‌سازند.

از فردریک دار، پیش از این کتاب‌های «آسانسور» و «مرگی که حرفش را می‌زدی» با ترجمه عباس آگاهی در قالب مجموعه نقاب به چاپ رسیده است.

رمان بان جملات آغاز می شود: «آنچه می خواهم برایتان حکایت کنم، سال گذشته اتفاق افتاد ولی به نظرم می رسد داستان به خیلی سال پیش بر می گردد. اهمیت پاره ای از رخدادها موجب می‌شود فکر کنیم که اصلا برای پشت سرگذاشتن آنها به دنیا آمده ایم و وقتی به وقوع می پیوندند به نظرمان طبیعی می آید که انتظارشان را می کشیدیم؛ به عبارتی آنها را به جا می آوریم. احساس می کنم مابقی عمرمان مثل بعضی از صدف ها که به بدنه کشتی می چسبند، به آنها بستگی پیدا می کند و سپس زندگی ادامه می یابد و وقایعی که تا آن حد موجب تاثر شده بودند آهسته آهسته در خاطرات مان غرق می شوند...»

در قسمتی از رمان هم می‌خوانیم:

«خواب بدی دیدم، خوابی بسیار نامشخص، که در آن صحبت از یک کارخانه یا یک بندر بود. چرّثقیل‌های سیاه و عظیم تعدادی خانه را از زمین بلند می‌کردند. هر یک از این خانه‌ها شبیه کلاه‌فرنگی ما بود. مادالنیا، در نهایت شگفتی، پشت همه پنجره‌ها قرار داشت و از وحشت فریاد می‌کشید و مرا صدا می‌زد، ولی بازوهای غول‌آسای جرّثقیل او را به میان ابرهایی سرخ‌فام می‌کشاندند...

من به ناپدیدشدن این هزاران مادالنیا نگاه می‌کردم و غمی ناگفتنی وجودم را فرا می‌گرفت. دلم می‌خواست فریاد بکشم، ولی‌ نمی‌توانستم. می‌خواستم گریه کنم، ولی هق‌هق در گلوی خشکم گره می‌خورد و خفه‌ام می‌کرد. غرق عرق از خواب پریدم. صدای بوق ماشینی، جلوی کلاه‌فرنگی، بلند بود. بلافاصله صدای بوق را تشخیص دادم. پیژامه به تن، داغ از هیجانی که هنوز ترکم نکرده بود، جلوی پنجره دویدم. اتومبیل بزرگ سیاهرنگ جلوی خانه‌مان توقف کرده بود. مادام نولن پشت فرمان بود...»

فردریک دار متولد ۱۹۲۱ و درگذشته به سال ۲۰۰۰ است. زندگی پرماجرایش موضوع آثار متعدد شده است و مصاحبه‌های فراوان و آموزنده‌اش در سامانه‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی در اختیار دوستداران قرار دارد. فردریک دار نه‌تنها بانام اصلی خود، بلکه با استفاده از حدود بیست نام مستعار دیگر، نزدیک به ۳۰۰ رمان و داستان بلند و کوتاه، حدود ۲۰ نمایشنامه و ۱۶ اثر برای سینما به وجود آورده و به عنوان نویسنده ای پرکار در ادبیات معاصر فرانسه شناخته می شود.

این کتاب در 156 صفحه و با قیمت 8 هزار تومان منتشر شده است.

  • م. قاسمی


10 رمان معروف در ژانر وحشت:


درخشش / استفن کینگ

 نمی‌شود فهرستی از آثار ادبی ترسناک تهیه کرد و نامی از شاهکار استفن کینگ به میان نیاورد. استاد ادبیات جنایی آمریکا با فضای پرتنش و رویدادهای وحشت‌آور و ماورایی که پیش چشم مخاطبانش قرار می‌دهد، تاجایی پیش می‌رود که گاهی خواننده به عقل خود و شخصیت‌های داستان شک می‌کند. داستان «درخشش» درباره پدری نویسنده است که برای کسب درآمد‌، نزدیکی به خانواده و صرف مدت زمان بیش‌تر روی کتاب‌هایش، نگهبانی یک هتل متروک در دل کوهستان را برعهده می‌گیرد. پسر این مرد مشکل روانی دارد و قادر است ارواح تسخیرشده در این هتل را به چشم ببیند.

 ماجرا وقتی وحشتناک‌تر می‌شود که خشونت انسانی و خاطرات تلخ کودک از رابطه نابسامان والدینش به صحنه‌های ماورایی داستان اضافه می‌شود. «استنلی کوبریک» فیلمی را در سال 1980 براساس کتاب کینگ ساخت که جزو آثار موفق سینمای وحشت محسوب می‌شود. اما جالب است بدانید که نویسنده کتاب، نه تنها از اقتباس سینمایی کتابش راضی نیست بلکه در مصاحبه‌ای اعلام کرد که از آن متنفر است!

تسخیرشده / چاک پالانیک

می‌گویند وقتی چاک پالانیک اولین داستان کتاب «تسخیرشده»‌اش را در یک تور کتاب روخوانی کرد، ‌مخاطبان چپ و راست غش می‌کردند. اکثر نقدهای سطح بالا و درجه پایین‌، این کتاب را یک‌جور توصیف کرده‌اند: «مشمئزکننده و آزاردهنده». داستان «تسخیرشده» درباره گروهی است که در سودای نویسنده شدن به دنبال آدرسی که در یک تبلیغ برای دوره سه‌ماهه نویسندگی منتشر شده، می‌روند. به محض ورود به سالن، در روی شرکت‌کنندگان قفل می‌شود و آن‌ها می‌مانند و ذخیره غذایی که هر روز کم و کم‌تر می‌شود.

 رمان پالانیک نویسنده‌ای که «باشگاه مشت‌زنی» را هم در کارنامه‌اش دارد، در اصل مجموعه داستانی است که هرچه جلوتر می‌رود، ترسناک‌تر می‌شود. اوضاع وقتی بدتر می‌شود که شرکت‌کنندگان با تصور این که همه این ماجراها یک برنامه تلویزیونی است، دست به قتل و حتی قطع عضو خودشان می‌زنند. خواننده کتاب پالانیک خشکش می‌زند، نه تنها به خاطر خشونت تصویری رمان و درونمایه ماورایی قصه‌ها‌، بلکه به خاطر فکر کردن به این سوال که آدم‌ها برای رسیدن به شهرت چه‌ها که نمی‌کنند!

حضور ارواح/ شرلی جکسون

اگر فیلم «شکار ارواح» سال 1963 را دیده باشید‌، با داستان کتاب آشنا هستید، وگرنه باید بدانید که این رمان درباره دکتری به نام «مونتاگ» است که در خانه‌ای به نام «هیل‌هاوس» به دنبال مدارکی دال بر وجود روح سه فرد مشخص است‌؛ «تئودورا» دستیار خود،‌ «النور» جوانی منزوی و «لوک» وارث این خانه.

اتفاقات غیرمنتظره داستان «حضور ارواح» خواننده را در جای خود میخکوب می‌کند. شرلی جکسون آن‌قدر در خلق تنش‌های پرتعلیق در آثارش تبحر دارد که جایزه‌ای به نام او برای برترین آثار حوزه تعلیق روانی‌، ادبیات وحشت و فانتزی سیاه راه‌اندازی شده است.

آن‌چه تاثیر داستان «حضور ارواح» را دوچندان می‌کند، روایت غیرقابل‌اعتماد «النور» از رخدادهای درون این خانه است. زاویه دید محدود راوی، خواننده را دائما در موضع عدم اطمینان و آسیب‌پذیری قرار می‌دهد. این شرایط وقتی خفقان‌آورتر می‌شود که مرز بین واقعیت، توهم، و مرده‌ها و زنده‌ها به تدریج ناپدید می‌شود.

سخت‌تر شدن اوضاع / هنری جیمز

اولین نکته‌ای که باید درباره کتاب معروف «سخت‌تر شدن اوضاع» ذکر شود‌، معنی عنوان آن است که اختلاف‌نظرهای بسیاری حول محور آن وجود دارد«Turn of the Screw» در ترجمه تحت‌اللفظی به معنای «پیچش پیچ» است، اما این عبارت در اصل اصطلاحی انگلیسی است که در فرهنگ‌لغت این‌طور تعریف شده: سخت‌تر کردن شرایط مخصوصا زمانی که فردی با تحت فشار قرار دادن دیگری باعث این امر می‌شود.

هنری جیمز در این رمان به جای جیغ و فضاهای دستمالی‌شده دنیای ارواح،‌ روح‌هایی را خلق می‌کند که در فضایی وهم‌آور و در کنار زنده‌ها زندگی می‌کنند. داستان «سخت‌تر شدن اوضاع» درباره پرستار سرخانه‌ای است که مراقبت از خواهر و برادری یتیم را برعهده می‌گیرد. این پرستار کودک پس از مدتی، ارواح پرستار قبلی بچه‌ها و یک خدمتکار مرده را می‌بیند و داستان طوری جلو می‌رود که او شک می‌کند حتی بچه‌ها هم ارواح را می‌بینند و توسط آن‌ها تسخیر شده‌اند.

بخش‌های مختلفی در داستان، از جمله جنایت‌هایی که خدمتکار سابق خانه مرتکب شده و جریان دیده شدن ارواح توسط بچه‌ها، فضای ترسناکی پیش روی مخاطب قرار می‌دهد و این حس تا نقطه اوج داستان که در خطوط پایانی کتاب قرار دارد‌، ادامه پیدا می‌کند. رمان مشهور هنری جیمز از آن دسته کتاب‌هاست که پس از تمام شدن هم ذهن خواننده را رها نمی‌کند و خواننده تا مدت‌ها به شوکی که در پایان قصه تحمل کرده، فکر می‌کند.

کتاب‌ خونین / کلایو بارکر

 مجله «نایتمر» (کابوس) مجموعه داستان «کتاب خونین» را در صدر فهرست ترسناک‌ترین کتاب‌هایش قرار داده است. بارکر همیشه دوست دارد مجموعه‌ای از داستان‌هایش را در یک کتاب منتشر کند تا کارش به عنوان یک اثر واحد بر خواننده تاثیر بگذارد. «کتاب‌ خونین» موضوعاتی همچون ارواح و حوادث خونین را پوشش داده و اگر نه همه‌، دست‌کم چند داستان آن ممکن است قشرهای مختلف کتاب‌خوان‌ را راضی کند.

ترس / دن سیمونز

سال 1845 بود که 126 مرد برای سفری اکتشافی با دو کشتی راهی قطب شمال شدند. این ماموریت شکست خورد و هیچ یک از مسافران آن دو کشتی جان سالم به‌در نبردند. دن سیمونز دنیای تاریخ و تخیل را به هم گره زده و با چاشنی دلهره و هراس‌، اثری را با نام «ترس» خلق کرده که وحشت را به خوانندگان تزریق می‌کند.

دو کشتی اکتشافی در یخ گیر می‌کند و هرچه ذخایر غذایی کم‌تر می‌شود،‌ شرایط سلامت جسمی و روانی 126 مسافر هم وخیم‌تر می‌شود. انواع و اقسام جنایت و قتل و حتی آدم‌خواری در کشتی شایع می‌شود و در میانه راه، هیولایی عظیم‌الجثه و ناشناخته که جان افراد را در گروه‌های دوتایی و سه‌تایی می‌گیرد‌، به این ماجرا اضافه می‌شود.

سیمونز با بیان دقیق جزییات و فضاسازی تصویری، استادی خود را در عالم ادبیات وحشت و پژوهش‌های گسترده‌اش در این زمینه به رخ می‌کشد و تا می‌تواند موجب ترشح آدرنالین در بدن خوانندگانش می‌شود.

جان در نهایت می‌میرد / دیوید وونگ

داستان کتاب «جان در نهایت می‌میرد» دیوید وونگ درباره دو پسرجوان است که پس از استفاده از ماده‌ای مخدر، چشم‌شان به دنیای هیولاهای عجیب و غریب و خطرناک همچون عقربی کلاه‌گیس‌پوش باز می‌شود. نکته جالبی که درباره این اثر وجود دارد، حس طنزی است که با دلهره ژانر وحشت آمیخته و خواننده را به خود جذب می‌کند. وونگ در اثرش به خوبی ترس مواجهه با موجودات ناشناخته و خیره شدن حشرات عجیب‌الخلقه از پشت شبکه‌های کولر در زمان خواب را توصیف می‌کند.

گرچه فیلمی سینمایی براساس رمان «جان در نهایت می‌میرد» ساخته شده، نمی‌توان قدرت کلام نویسنده را با جلوه‌های بصری روی پرده سینما مقایسه کرد. یک اثر ادبی ابعادی دارد که در دنیای تصویر قابل ترجمه نیست.

جن‌گیر / ویلیام پیتر بلاتی

اواخر دهه 60 و اوایل 70 دوران شکوفایی فیلم‌های ژانر وحشت بود؛ آثاری که تحت تاثیر رمان‌های ماندگاری چون «جن‌گیر»، «بچه رزماری» و «درخشش» ساخته می‌شدند. داستان معروف کتاب «جن‌گیر‌» ویلیام پیتر بلاتی درباره دخترک بی‌گناهی است که موجودی شیطانی روحش را به تسخیر خود درآورده است. کشیشی متخصص در زمینه جن‌گیری‌، کشیشی جوان که پس از مرگ مادرش به ایمان خود شک کرده و کارآگاهی که به دنبال سرنخ‌های یک قتل مرموز است، دیگر شخصیت‌های این داستان هستند. فضای کلاسیک و ترسناک رمان، خواننده را به خود جذب می‌کند و در این میان عوامل ماوراءالطبیعی هم به تاثیر آن می‌افزاید.

فراخوان کولو و دیگر داستان‌های عجیب / اچ.پی. لاوکرفت

خواندن کتاب‌های اچ.پی. لاوکرفت کار ساده‌ای نیست؛ به دلیل نثر فشرده و واژه‌های توصیفی بسیار او ممکن است برخی خواندن رمان‌هایش را خسته‌کننده بدانند، اما هستند کسانی که این نوع نوشتار را می‌پسندند و از عمق آن لذت می‌برند. قالب داستان «افسانه کولو» هم شبیه دیگر آثار لاوکرفت است‌؛ مردی تحصیل‌کرده با افسانه‌ای وحشت‌زا روبه‌رو می‌شود و آن‌چنان در این مساله غرق می‌شود که عقلش را از دست می‌دهد... شاید به دلیل تاکید زیاد این نویسنده روی غنای کلامی و توصیفی داستان‌هایش است که تاکنون سینماگران تلاشی در جهت اقتباس آن‌ها انجام نداده‌اند.

پادشاه زردپوش / رابرت دبلیو. چمبرز

لاوکرفت به خاطر متن سنگین و پرطمطراقش همیشه مورد هجمه منتقدان و برخی خوانندگان قرار می‌گیرد، اما رابرت دبلیو. چمبرز با در پیش گرفتن رویه‌ای کاملا متضاد، برگ برنده را به نام خود کرده است. «پادشاه زردپوش» چمبرز مجموعه داستان کوتاهی است که حتی لاوکرفت که اسم و رسمی در دنیای ادبیات وحشت دارد،‌ از خواندنش لذت برده است. نثر چمبرز ساده،‌ روشن و در عین حال گیراست و خواننده به راحتی می‌تواند برای اقبال شوم شخصیت‌های داستان‌هایش احساس تاسف و همدردی کند. البته ناگفته نماند که تنها چهار داستان اول «پادشاه زردپوش» را می‌توان در ژانر وحشت دسته‌بندی کرد. با این حال، داستانی که درباره محاصره پاریس توسط پروسی‌ها و وحشت جنگ در این کتاب چاپ شده‌، یکی از هراس‌آورترین و آشفته‌ترین درونمایه‌ها را دارد.



  • م. قاسمی


چیزی در مورد ترس وجود دارد که به طور غریزی و مستقیم خوی حیوانی انسان را خطاب قرار می دهد. میلیونها سال سیر تکاملی روان شناسی محرک های مشخصی از ترس را در اذهان ما نهادینه کرده است؛ غریزه بقا!
روان شناسی فیلم های ترسناک/علت علاقه شدید ما به ترس و دلهره چیست؟


چیزی در مورد ترس وجود دارد که به طور غریزی و مستقیم خوی حیوانی انسان را خطاب قرار می دهد. میلیونها سال سیر تکاملی روان شناسی محرک های مشخصی از ترس را در اذهان ما نهادینه کرده است؛ غریزه بقا! ترس از تاریکی که شاید جانوران درنده در انتظار ما کمین کرده باشند؛ ترس از حیواناتی با دندان های تیز بزرگ که در چشم بر هم زدنی می توانند ما را وعده غذایی خود کنند؛ ترس از عنکبوت های سمی که می توانند با یک نیش ما را به کشتن دهند. این ترس به قدری در روان شناسی رشد ما ریشه دار شده که تحقیقات انجام شده توسط "نوبو ماساکاتا" نشان می دهد کودکان حول و حوش 3 سال روی صفحه نمایش کامپیوتر مارها را راحت تر ازگلها تشخیص می دهند! تحقیقات "کریستوف کوک" نشان میدهد که آمیگدال راست - بخشی از مغز که در رابطه با یادگیری ترس است - به هنگام دیدن تصاویر حیوانات واکنش های شدیدتری از خود نشان می دهد تا دیدن تصاویری از انسان، اماکن و اشیایی که حتی ممکن است در دنیای متمدن امروز بسیار هم خطرناک تر باشند.

این شاید توضیحی باشد از شکل هیولاها در دنیای ما: موجوداتی با دندانهای تیز یا ظاهری به شکل مار. ترس از زنده خورده شدن توضیحی است بر ویژگی های آدمخواری هیولاهای انسان نما همچون "دراکولا" و "دکتر هانیبال لکتر".

اما بررسی های اسکن مغز در سال 2010 توسط "توماس استراب" در "دانشگاه فردریش شیلر" در شهر جنای آلمان نشان داد که فیلم های ترسناک در واقع به هیچ وجه سبب بروز واکنش نسبت به ترس در بخش آمیگدال مغز نمی شوند. در عوض، بخش های دیگر مغز هستند که عکس العمل نشان می دهند، قشر بینایی (Visual Cortex بخشی از مغز که مسئول پردازش اطلاعات بصری است؛ قشر جزیره ای مغز (Insular Cortex)  مسئول خویشتن آگاهی؛ تالاموس یا ماده خاکستری مغز میانی (Thalamus- مسئول برقراری ارتباط میان نیمکره های مغز؛ قشر پیش مغزی خلفی-میانی (Dorsal-medial prefrontal cortex)، بخشی از مغز که مسئول برنامه ریزی، اخطار، و حل مشکلات است.

پس در واقع این فیلم های سینمایی نیستند که ما را می ترسانند، حداقل نه لزوما از حیث فعل و انفعالات شیمیایی مغز... پس قضیه چیست؟

 پس ترس چیست؟

پیش از توضیح درباره جذب روان شناسانه انسان به ترس، اجازه دهید به این مسئله بپردازیم که کشش و جاذبه ترس چیست؟ دکتر روان شناس، "گلن دی. والترز" سه عامل اصلی را در جذابیت فیلم های ترسناک شناسایی کرده است.

عامل اول، تنش است، که از طریق معما، دلهره، خون، رعب و شوک ایجاد می شود. این عامل تقریبا از بی واسطه ترین المان های ترس است، ترفند و تکنیکی در صنعت فیلم سازی.

فاکتور دوم، ارتباط است. برای اینکه یک فیلمِ ترسناک، دیده شود، باید ارتباطی با تماشاگران احتمالی اش داشته باشد. پس عامل ارتباط می تواند شکل یک ارتباط جهانی به خود بگیرد، همچون جلب ترس عمومی از مرگ و یا پدیده های ناشناخته! همچنین می تواند به شکل یک ارتباط فرهنگی در برخورد با مسائل اجتماعی بروز کند. مخاطبین می توانند ارتباط زیرگروهی پیدا کنند. گروه هایی مانند نوجوانان که بسیاری از فیلم های دلهره آور در مورد آنهاست. و در نهایت، ارتباط شخصی! حال، مخاطب یا به نحوی با قهرمان فیلم همذات پنداری می کند، یا شخصیت منفی فیلم و سرنوشتی که قربانیان بدان دچار می شوند را محکوم می کند.

آخرین فاکتور، که ممکن است بیشترین ضدیت را با غریزه انسانی داشته باشد، گرایش به دروغ است. علیرغم ماهیت تصویری فیلم های اخیر ژانر وحشت، همگی ما تا حدودی می دانیم آنچه که می بینم واقعی نیست. "هاید"، "مک کالی" و "روزن" تحقیقاتی را پیرامون نفرت انجام دادند. به این ترتیب که در سال 1994 تصمیم گرفتند یک مجموعه مستند مخوف را نشان عده ای دانش آموز دهند. تعداد بسیار اندکی از آنها توانستند این ویدیوها را تا پایان تماشا کنند، اما همین دانش آموزان برای تماشای صحنه هایی به مراتب بدتر روی پرده سینما هزینه پرداخت می کردند. چرا؟ شاید به این دلیل که وقتی ما برای تماشای فیلمی به سالن سینما می رویم، از قبل می دانیم آنچه که روی پرده می بینم واقعیت جعلی است. فیلم های سینمایی مونتاژی هستند از زوایای چندین دوربین مختلف، همراه با موسیقی متن و گاهی اوقات ترس موجود در آنها با طنز سیاه دلچسب و خوشایند شده  مثل چشمک شیطنت آمیزی که به ما می گوید چیزی که بر روی پرده می بینیم واقعی نیست. و این مسئله توضیحی است بر اینکه چرا فیلم های ترسناکی که در دورانی کودکی مان دیده ایم و مناسب سن ما نبوده اند، اینک به نظرمان تمسخرآمیز می رسند. برای کودکان به هنگام تماشای فیلم های سینمایی، تفکیک واقعیت از تخیل خیلی سخت تر است.

طبق گفته های "والترز"، فیلم هایی که سطح بالایی از تنش را ایجاد می کنند، و از لحاظ جهانی، فرهنگی، زیرگروهی و شخصی با مخاطب ارتباط دارند، و ضمنا کمی هم غیرواقعی هستند به عنوان یک فیلم ترسناک، جذابیت بیشتری دارند.

 

8 تئوری ناقص در خصوص کشش ما به فیلم های ژانر وحشت

حال تا حدی می دانیم که دلهره چیست... چرا مردم تحت تأثیر آن هستند؟

انجمن روانکاوی، به همراه "زیگموند فروید" ثابت کردند که ترس ناشی از "وهم" است - ظهور تصورات و افکاری از نهاد اولیه که توسط نفس متمدن سرکوب شده است. یونگ بر این باور است که فیلم های ترسناک از الگوهای نخستینی بهره می گیرند که در عمق ناخودآگاه مشترک ما پنهانند  تصاویری مثل تصویر مادر و سایه ها نقش مهمی در ژانر وحشت ایفا می کنند. اما انجام آزمایشات تجربی روی اصول روانکاوی کار دشواری است، بنابراین نمی توان به درستی اظهار نظر کرد که این نظریات در حوزه فلسفه قرار می گیرند یا نه.

سخن از فلسفه به میان آمد، و ارسطو فیلسوف یونانی، بله؛ می دانیم که او شانس دیدن فیلم های ترسناک را نداشت  اما عقیده داشت داستانهای ترسناک و نمایشنامه های مهیج خشونت آمیز به این دلیل برای مردم جذاب هستند که این فرصت را در اختیار آنها قرار می دهد تا احساسات منفی خود را تخلیه کنند  فرآیندی که او آن را تزکیه نفس (Catharsis) نام نهاد. طبق استدلال ارسطو، ما فیلم های خشن تماشا می کنیم و بازیهای ویدیویی خشونت آمیز بازی می کنیم تا احساسات پرخاشگرانه فرو خورده خود را آزاد کنیم. اما متأسفانه، بررسی ها خلاف نظریات ارسطو را نشان داد، تماشای خشونت در واقع باعث افزایش پرخاشگری در انسانها می شود. احساسات فرو خورده ای نظیر خشم را می توان با تماشای فیلم های طنز یا عاشقانه کم کرد. اما همچنان ممکن است میان تماشای فیلم های ترسناک و کاهش ترس ارتباطی وجود داشته باشد.

نظریه "انتقال انگیزه" به نوعی برداشت جدیدی از تزکیه نفس است. دکتر "دولف زیلمن"، در سال 1978 عنوان کرد احساسات منفی که در اثر تماشای فیلم های ترسناک ایجاد می شوند در واقع باعث تشدید احساسات مثبت به هنگام پیروزی قهرمان در پایان داستان می شوند. اما اگر قهرمان داستان پیروز نشود چه اتفاقی می افتد؟ و حتی برخی از مطالعات نشان داده اند که مردم هنگام دیدن صحنه های ترسناک در فیلم های دلهره آور لذت بیشتری می برند تا پس از آن.

نظریه ای که توسط پژوهشگر فیلم، "نوئل کارول"، مطرح شد این بود که فیلم های ترسناک محصول کنجکاوی و شیفتگی هستند. ترس، چیزی است خارج از رفتار متعارف زندگی روزمره. مطالعاتی که توسط "تمبورینی"، "استیف" و "زیلمن" انجام گرفته نشان می دهد ارتباط قابل ملاحظه ای میان افرادی که رفتارهای هنجارشکنانه را می پسندند و کشش نسبت به فیلم های ترسناک وجود دارد. اما این مسئله را توضیح نمی دهد که چرا برخی تماشاگران فیلم های خشن عکس العمل مثبت نشان می دهند وقتی هنجارشکنانی نظیر زوجهای نوجوان بی بند و بار، جانیان، و زناکاران توسط هیولای داستان تنبیه و کشته می شوند.

لذت بردن از مجازات افرادی که سزاوار این تنبیه هستند نظریه ای را پایه ریزی می کند به نام "همترازی خلقی" (Dispositional Alignment). ما فیلم های ترسناک را دوست داریم چون شخصیت هایی که روی پرده نمایش کشته می شوند سزاوار این مرگ هستند. حال، شاید این نظریه برایمان روشن کند که مخاطبین بیشتر تمایل دارند کدام شخصیت از بین برود، اما تصویر روشنی از اینکه چرا فیلم های ژانر وحشت محبوب و پرطرفدار هستند، ارائه نمی کند.

در سال 1979 "ماروین زاکرمن" تئوری دیگری را مطرح کرد مبنی بر اینکه افرادی که امتیاز بالاتری را در  تست "مقیاس احساس هیجان خواهی" (تست روان شناسی Sensation Seeking Scale یاSSS) به دست می آورند، علاقه بیشتری به چیزهای هیجان انگیز نظیر رولر کوستر، بانجی جامپینگ و فیلم های ترسناک دارند.

محققان ارتباطهایی را یافته اند اما این ارتباط همیشه قابل توجه و معنی دار نیست. حتی خود "زاکرمن" هم خاطر نشان می کند که تمرکز کردن روی تنها یک ویژگی سبب نادیده گرفتن این حقیقت می شود که عوامل بسیاری موجب کشش مردم به فیلم های ترسناک می شوند.

"تئوری جامعه پذیری جنسیتی" (Gender Socialization Theory) در سال 1986 توسط "زیلمن"، "ویور"، "ماندورف" و "آست" مطرح شد که طبق آن فیلم های ترسناک را به عنوان مجموعه قوانینی از نقشهای جنسیتی سنتی مورد بررسی قرار دادند که اغلب به عنوان نظریه Snuggle (عکس العمل های جنسیتی به ترس) به آن اشاره می شود. پژوهش ها بر روی پسران نوجوان نشان داده که آنها از تماشای فیلم های ترسناک لذت بیشتری می برند زمانی که همراهان دخترشان آشکار ترسیده اند. و البته این مسئله در مورد دختران کاملا برعکس است، آنها وقتی ترس را در چهره پسران مشاهده می کنند لذت کمتری از دیدن فیلم های ترسناک می برند. اما وقتی پسران شجاع باشند و ترس خود را کنترل کنند دختران نیز از دیدن فیلم های ترسناک بیشتر لذت می برند. این مسئله تصویر مبهمی ارائه می کند از نقشی که فیلم های ترسناک در فرهنگ ما بازی می کنند، اما چرا برخی افراد به تنهایی به تماشای فیلم های ترسناک می نشینند یا اصلا بعد از دوران نوجوانی چه اتفاقی می افتد؟

سرانجام، "دیوید جی اسکال" ادعا کرد که فیلم های ترسناک بازتاب ترسهای اجتماعی ما هستند. نگاهی به تاریخ سینمای وحشت نشان می دهد که دهه 50، دهه ظهور هیولاهای جهش یافته ایست که ناشی از ترس ما از هیولای ترسناک اتمی بود؛ زامبی ها در دهه 60 و دوران جنگ ویتنام، کابوس الم استریت (Nightmare on Elm Streetمانند بی اعتمادی به مظاهر قدرت به سبب رسوایی های واترگیت(Watergate scandals) و دوباره زامبی ها در قرن بیست و یکم به عنوان بازتابی از ترس ما نسبت به بیماریهای ویروسی فراگیر.

گرچه بسیاری از چرخه های ترس با این تئوری مطابقت دارند اما خب... بسیاری هم اینطور نیستند! و فیلم های ترسناک با عبور از مرزهای ملی در سطوح جهانی و در عین حال روی فرهنگهای مختلف تأثیر می گذارند.

 

4 گروه تماشای فیلم های ترسناک

اگر این 8 تئوری در بهترین شرایط ناقص باشند، پس جریان چیست؟ قبل از هر چیز، موقع طرح این سوال باید یادمان باشد که تمامی انسانها به دلایل مشابه فیلم های دلهره آور تماشا نمی کنند. در سال 1995 "دیردر دی.جانسون" روی 220 دانش آموز دبیرستانی که فیلم های اسلشر می دیدند مطالعاتی انجام داد و دریافت که انگیزه های آنها به 4 گروه کلی تقسیم می شوند:

- تماشای فیلم های خونریزی: همدلی کم، هیجان خواهی زیاد، و در آقایان همذات پنداری قوی با قاتل.

- تماشای فیلم های هیجانی؛ همدلی و هیجان خواهی زیاد، تحت تأثیر فضای پرتعلیق فیلم و همذات پنداری با قربانیان داستان.

- تماشای فیلم های خودکفایانه؛ همدردی زیاد با قربانی، و آثار بسیار مثبت غلبه بر ترس.

- تماسای فیلم های مشکل دار؛ همدردی زیاد با قربانی، اما همراه با احساس منفی درماندگی در پایان فیلم.

تنها با تست بر روی چند نوجوان در تماشای فیلم های ژانر اسلشر  زیر مجموعه ای از فیلم های ژانر وحشت  مشخص شد که دلایل زیادی وجود دارد تا مردم به تماشای فیلم های ژانر وحشت بنشینند و گاهی این محرک ها ممکن است روز به روز یا فیلم به فیلم تغییر کنند. پیچیدگی مغز و تنوع سلایق انسانی، یک توضیح ساده جهانی را غیرممکن می سازد؛ هرچند که شاید مطالعات بر روی اسکن مغز که پیش از این به آن اشاره شد باعث روشن تر شدن این موضوع شود.

 ترس، وسیله ای برای رشد!

فیلم، هنرمندانه ترین رسانه ساخته دست بشر تا به امروز است. فیلم، مجموعه ایست از عکس، حرکت، هنرهای بصری، بازیگری، نویسندگی و موسیقی  تجربه ای حسی که ما را به شدت درگیر خود می کند به گونه ای که تماشای فیلم اغلب با خواب دیدن مقایسه می شود. با این توضیح فیلم های ترسناک چه هستند؟ کابوس؟!

واقعیت این که هنوز مشخص نیست چرا ما خواب می بینیم. "ارنست هارتمن"، استاد روانپزشکی "دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تافت"، در "نظریه معاصر خواب دیدن" خود، خواب را این گونه شرح می دهد: مرتب کردن اطلاعاتی که مغز در طول ساعات بیداری جمع آوری کرده است. اما تصاویر و ارتباطاتی که درحین خواب دیدن ایجاد می شوند کاملا تصادفی نیستند بلکه توسط احساسات ما هدایت می شوند  احساساتی که شاید به دلیل از سر گذارندن یک اتفاق ناخوشایند یا تحت تأثیر وحشت و ترس ایجاد شده اند.

پس شاید فیلم دیدن وضعیتی باشد میان خواب و بیداری. مثل نمایش، فیلم هم مکان امنی است که میتوان در آن همه چیز را مرتب کرد و مهارت هایی را آموخت که در زندگی روزمره کاربرد دارند. چگونه می توان "جیسون ورهیز" را شکست داد؟ نمی توان از گامهای بلند و آرام او پیشی گرفت! تنها راه کشتن او این است که مستقیما با او رو در رو شد!

هرچند سقوط دنیا به وسیله زامبی ها یک واقعیت دور از ذهن است، مهارت بقاء در به تصویر کشیدن فیلم های ترسناک زامبی، مزایای سودمندی را در زندگی روزمره عادی ما به همراه داشته است.

فیلم های ترسناک انسانها را ملزم می دارند با ناشناخته ها روبرو شوند  آنها را درک کنند تا کمتر ترسناک به نظر برسند. این فیلم ها سبب می شوند با ترس هایمان روبرو شویم، آنها را بازسازی کنیم، ببینیم اگر اتفاق می افتادند چه می شد، و با انجام این کار، ساختار عقاید ما شکل می گیرد و اینکه خود و دیگران را چگونه می بینیم! فیلم های ترسناک مکان امنی هستند برای سیاحت و از سر گذراندن اوقاتی سرگرم کننده! حقیقت این است که انسان تازه دارد به کارکرد مغز پی می برد، اما داستانهای ترسناک هیچوقت از بین نخواهند رفت. و به گفته آرتور کنان دویل: "جایی که تخیل نباشد، ترسی هم وجود ندارد"!

  • م. قاسمی

سالانه صدها فیلم درهالیوود ساخته می شود که بسیاری از آنها موضوعات ترسناک و دلهره آوری دارند. سایت top teenz در تازه ترین بررسی های خود نام 10 فیلم برتر ژانر ترسناک را مشخص کرده است. به خاطر داشته باشید این 10 فیلم از فیلتر چندین منتقد و کارگردان گذشته و به عنوان ترسناک ترین ها انتخاب شده اند.

1- زیر پوست Under the Skin

قبل از اینکه بخواهیم به فیلم «زیر پوست» لقب ترسناک بدهیم، بهتر است به کلمه توهم برانگیز هم اشاره داشته باشیم. این فیلم به قدری بیننده را دچار توهم می کند که براساس خبرها، عده ای از تماشاگران نیمه کاره آن را در سالن سینما رها کرده و به سمت درهای خروج رفته اند.

10 فیلم ترسناک برتر 2013 و 2014


شخصیت اصلی این فیلم زنی با موهای مشکی است که نقش او را «اسکارلت جوهانسون» بازی می کند؛ زنی که آدم ها را سوار ماشین کرده و آنها را می رباید اما هرگز کسی دلیلش را متوجه نمی شود. در نیمه های فیلم متوجه می شویم این زن عجیب و غریب در واقع یک موجود فرازمینی است که در قالب یک زن فرو رفته است. فیلمبرداری این فیلم بسیار حرفه ای است و به لطف همین فیلمبرداری خاص است که حس توهم برانگیز بودن که از آن صحبت کردیم به بیننده منتقل می شود.

2- چشم Occulus

فیلم سینمایی «چشم» صحنه های ترسناک کمی دارد و کارگردان بیشتر سعی کرده از حقه های ترسناک برای هراس انگیز کردن صحنه ها استفاده کند. داستان فیلم درباره زنی به نام «کیلی» است که قصد دارد ثابت کند برادرش «تیم» در قتل پدر و مادرش هیچ نقشی نداشته و آنها توسط یک پدیده ماورایی به قتل رسیده اند. کیلی راسل، اصرار دارد یک آینه قدیمی در خانه شان وجود دارد، دروازه شیطان است که می تواند ارواح خبیثه را وارد خانه کند. 

10 فیلم ترسناک برتر 2013 و 2014


فیلم سینمایی «چشم» زندگی فعلی کیلی و تیم را با فلش بک هایی درباره آنچه 12 سال پیش - زمانی که خانواده شان تازه به آن خانه نقل مکان کردند و مالکیت آینه را در اختیار گرفتند - نشان می دهد. در فیلم نشان داده می شود که چطور کمتر از دو هفته، یک خانواده خوشبخت از هم می پاشد و مادر کیلی، ماری (کتی ساکوف) و پدرش، آلن (روی کوچرین) طعمه آینه می شوند.

3- سیزده گناه 13 Sins 

فیلم سینمایی «13 گناه» داستان عجیب و غریبی دارد که متاسفانه در واقعیت هم نظیر آن را دیده ایم، اینکه یک انسان ساده که حتی آزارش به یک مورچه هم نرسیده، ناگهان به جایی می رسد که دست به کارهای شیطانی می زند.

10 فیلم ترسناک برتر 2013 و 2014


الیوت مثل همیشه مشغول زندگی ساده اش است که یک تماس تلفنی مرموز دریافت می کند. این تماس تلفنی شروع یک بازی خطرناک برای این مرد است، بازی که شاید در نگاه اول خیلی تکاندهنده به نظر نرسد اما هر قدر جلوتر می رود به شرارت الیوت اضافه می کند.

در این بازی، الیوت انجام 13 کار که هر کدام شوم تر از قبلی هستند را برعهده می گیرد اما در عوض انجام آنها پاداش های بزرگی دریافت می کند.

4- عشاق جاویدان Only Lovers Left Alive

چهارمین فیلم از لیست ترسناک ترین فیلم های 2014 یک تفاوت عمده با دیگر فیلم ها دارد، آن هم این است که ترس و دلهره مخاطب در یک فضای کاملا رمانتیک شکل می گیرد که البته می توان این را از نام فیلم هم حدس زد.

10 فیلم ترسناک برتر 2013 و 2014


«اِو» و «آدام» دو شخصیت خون آشام هستند که قرن های بسیار زیادی است با یکدیگر زندگی کرده و عمر جاویدان دارند. این عشاق برای اینکه بتوانند زندگی جاودانه ای در کنار هم داشته باشند، شب ها از قبر بیرون می آیند و خون مردم را می مکند. همین مسئله باعث هراس مردم شهر می شود. این درام عاشقانه و ترسناک را کارگردان صاحب سبک «جیم جارموش» ساخته که می توان او را یکی از خلاق ترین کارگردان ها نامید که طرفداران خاص خودش را دارد.

5- بی صدا The Quiet Ones

یک پروفسور به نام جوزف کوپلند که در دانشگاه تدرس می کند، دانشجویان ممتازش را تشویق می کند تا در یک آزمایش خلق روح شرکت کنند. آزمایشی که او ترتیب می دهد بیشتر شبیه احضار روح است تا یک آزمایش علمی. چند بار این آزمایش انجام می شود تا اینکه این آزمایش روی یکی از دانشجویان انجام می شود اما عواقب بدی برای او دارد.

10 فیلم ترسناک برتر 2013 و 2014


دانشجوی جن زده که دیگر نمی تواند خودش را کنترل کند، دست به کارهای عجیبی می زند. اغلب سکانس های فیلم در یک فضای بسته رخ می دهد و همین مسئله باعث می شود مخاطب بیشتر از حد معمول احساس ترس و اضطراب کند.
جالب است بدانید ادعا می شود که این فیلم سینمایی با الهام از یک ماجرای واقعی ساخته شده و به خاطر همین واقعی بودن است که مخاطب بیش از اندازه احساس ترس می کند.

6- شکار The Hunt

ماجرای شخصیت اصلی فیلم سینمایی «شکار» این است که او در جایگاه یک انسان معمولی و موجه است اما یک نفر به او اتهام غیراخلاقی می زند. این آدم به قدری پیش می رود که همه شروع می کنند به توهین کردن به او.

10 فیلم ترسناک برتر 2013 و 2014


«شکار» درباره زندگی مردی به نام کارلوس است که زیر بار شک و شبهه هایی که به او نسبت داده اند کمر خم کرده است. او آنقدر از این مسئله ناراحت است که به خشونت ذهنی می رسد و دست به کارهایی می زند که در گذشته به او نسبت داده اند. او از یک مرد سالم تبدیل به یک جنایتکار می شود، جنایتکاری که نمی توان جلوی او را گرفت.

7- از شر شیطان نجاتمان ده Deliver Us from Evil

جن گیری و قتل های زنجیره ای مجموعه عواملی است که فیلم «از شر شیطان نجاتمان ده» را تشکیل می دهد. یک افسر پلیس به نام سارچی که زندگی پرمشغله ای دارد، درگیر یک پرونده قتل سریالی هولناک می شود اما به دلیل اینکه به تنهایی قادر به حل این پرونده عجیب نیست، تصمیم می گیرد از یک کشیش متخصص در جن گیری کمک بگیرد تا شاید بتواند ماجراهای هولناکی که در اطرافشان رخ می دهد را حل کند.

10 فیلم ترسناک برتر 2013 و 2014


تعداد زیادی از منتقدان این فیلم سینمایی اعتقاد دارند که «از شر شیطان نجاتمان ده» برگ برنده هیجان انگیزی ندارد اما تا دلتان بخواهد هولناک است و ترسناک.

8- تبدیل شوندگان: عصر انقراض Transformers: Age of Extinction

یکی از روش های ایجاد ترس در مخاطب این است که او با یک موجود عجیب که از یک دنیای دیگر وارد زندگی او شده روبرو شود. این داستان اصلی فیلم «تبدیل شوندگان: عصر انقراض» است. این فیلم علاوه بر اینکه در ژانر ترسناک ساخته شده است، از نظر بصری بسیار چشمگیر است و جلوه های بصری اش بسیار حرفه ای از کار درآمده اند.

10 فیلم ترسناک برتر 2013 و 2014


روایت اصلی این فیلم سینمایی درباره یک تعمیرکار است که به همراه خانواده اش به خانواده «اتوبات ها» می پیوندند. اتوبات ها همان هایی هستند که در سری فیلم های ترانسفورمرها، آنها را ملاقات کرده ایم؛ موجوداتی بزرگ و غول پیکر شبیه به ربات ها. در همین زمان که تعمیرکار با آنها همراه شده است، یک شکارچی غول پیکر از دنیای دیگری وارد می شود تا اتوبات ها را شکار کند.

9- ناگفته دراکولا Dracula Untold

تا الان ده ها فیلم درباره دراکولا ساخته شده است. این موجود ترسناک آنقدر جذابیت دارد که از زمان فیلم های صامت و سیاه و سفید تا الان که در تکنولوژی غرق هستیم، همچنان مورد توجه است.

10 فیلم ترسناک برتر 2013 و 2014


«ناگفته دراکولا» نام فیلم سینمایی جدیدی است که به تازگی به اکران عمومی درآمده است. این فیلم یک بار دیگر افسانه دراکولا را روی پرده های سینما آورده، با این تفاوت که در آن، حوادثی جدید روایت می شود.

10- تطهیر: هرج و مرج Anarchy The Purge

فیلم سینمایی «تطهیر» که سال گذشته نسخه اول آن به بازار آمده و این روزها نسخه دومش اکران شده است، درباره یک مراسم 12 ساعته در آمریکاست. این مراسم که هر سال در ایالات متحده انجام می شود به این شکل است که می توان 12 ساعت بدون ترس از مجازات، هر جرمی را مرتکب شد. در این روز که آن را «تطهیر» می نامند هر جرم و جنایتی آزاد است و مردم باید قبل از شروع مراسم خودشان را به جایی امن برسانند.

10 فیلم ترسناک برتر 2013 و 2014


یک بار در این مراسم، مردی فرزند خودش را از دست می دهد و تصمیم می گیرد انتقامش را از خلافکاران بگیرد. او راهی خیابان می شود اما بعد از مدتی متوجه می شود مشغول کمک رساندن به زوج جوانی است که برای دیدن یکی از اعضای خانواده شان به لس آنجلس می روند.

  • م. قاسمی